گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ذر نویسه گردانی: ḎR ذر. [ ذَ ] (ع فعل امر) مفرد فعل امر از وذر. ۞ مان . بمان . دَع . بگذار. بهل : ذرنی و من خلقت وحیدا. (قرآن 11/74). قل اﷲ، ثم ذرهم . (قرآن 91/6). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی خنجر زر خنجر زر. [ خ َ ج َ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از سر زدن آفتاب باشد. || عمود صبح . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خنگ زر خنگ زر. [ خ ِ گ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (یادداشت بخط مؤلف ). خرمه زر خرمه زر. [ خ َ م َ زَ ] (اِخ ) نام ناحیتی است بنزدیک آمل بنابر قول ابن اسفندیار. رابینو آنرا «خرمه زر» آورده و می گوید آن با «هازمه زر» یا «ه... خشت زر خشت زر. [ خ ِ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشتی که از طلا ساخته شده است . کنایت از آفتاب است . (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع). بانه زر بانه زر. [ ن ِ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 15 هزارگزی جنوب خاوری سردشت و 2 هزاروپانصدگزی جنوب شوسه ... تاج زر تاج زر. [ ج ِ زَ ] (اِخ ) آفتاب عالمتاب . (مجموعه ٔ مترادفات ). تشت زر تشت زر. [ ت َ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب جهانتاب . (برهان ) (آنندراج ). تشت زرین . آفتاب . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) ... خاص زر خاص زر. [ زَ ] (اِ مرکب ) زر اعلاء. (ناظم الاطباء). زر و سیم زر و سیم؛ طلا و نقره. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ////////////////////////////////////////////////////////////////////// گوهَرِ مَعرِفَت آموز ک... زر خوردن به ضم ز. دور زدن و گشتن در گویش کازرونی(ع.ش) تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۱ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود