گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ذفر نویسه گردانی: ḎFR ذفر. [ ذَ ف ِ ] (ع ص ) مرد گنده بَغَل . || تیز. تند. (در بوی ): مسک ذفر؛ مشک تیزبوی و له [ لأذخِر ] اصل مندفن و قضبان دقاق ذفرالریح . (ابن البیطار). ذفرالمَشم ّ؛ تیزبوی ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی ذفر ذفر.[ ذَ ف َ ] (ع مص ) بوی آمدن . بوی برخاستن . || تیزی و تندی بوی خواه خوش و خواه ناخوش . یا خاص است به گند بَغَل ۞ صنان . ذفر ذفر. [ ذُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَذفَر و ذفراء. ذفر ذفر. [ ذِ ف ِ / ف َرر ] (ع ص ،اِ) شتر بزرگ ذفری و سخت شدید. || بزرگ خلقت . || چابک . || درازبالا. || تمام بدن . یا جوان چابک درازبالا و ... ام ذفر ام ذفر. [ اُم ْ م ِ ذَ ] (ع اِ مرکب ) جهان . مشهور به دال (دفر) است . (از المرصع). رجوع به ام دفر شود. ظفر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. زفر زفر. [ زَ ف َ / زَ ] (اِ)دهان را گویند که به عربی فم خوانند. (برهان ). دهان ... و آن را زفو نیز گفته اند... (انجمن آرا) (آنندراج ). دهان . (جهان... زفر زفر. [ زَ ] (ع مص ) دراز کشیدن دم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دراز کشیدن نفس را. (ناظم الاطباء). || برداشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آن... زفر زفر. [ زِ ] (ع اِ) بار پشت و بار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || و فی البارع الحمل ، محرکةً؛ بمعنی بره گفته... زفر زفر. [ زَ ف َ ] (ع اِ) ستون درخت . (منتهی الارب ). ستون درخت و چوبی که در کنار درخت جهت نگاهداری آن نصب کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب ال... زفر زفر. [ زُ ف َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسد. (اقرب الموارد). || مرد دلاور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود