ذلف
نویسه گردانی:
ḎLF
ذلف . [ ذَ ل َ ] (ع اِمص ) خردی بینی و راستی تیغ آن ، یعنی راستی قصبه ٔآن یا باریکی یا اندک سطبری بینی و راستی طرف آن .
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تیره زلف . [ رَ / رِ زُ] (ص مرکب ) سیاه زلف . سیاه موی . سیه گیسو : تیره زلفا باده ٔ روشن کجاست دیر وصلا رطل مردافکن ۞ کجاست . خاقانی .رجوع به ...
زلف آباد. [ زُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام وسط است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 136 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زلف چلیپا به مجاز گیسوی معطر، سیاه و بلند و مواج معشوق (1) و سلسله ی دام عاشق است. مظهر سیر و سلوک عارفانه است که عارف را از کثرت به وحدت جمال روی دوس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ظلف التیس . [ ظِ فُت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) سُم تکه .طبیعتش به ظلف المعز نزدیک تر است . چون بسوزانند و سحق کنند و با عسل بسرشند و به آب بیاشامن...
ظلف الخبز. [ ظِ فُل ْ خ ُ ] (ع اِ مرکب ) کران نان .
ظلف المعز. [ ظِ فُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب )سُم بز. سرد و خشک بود در سیم ، داءالثعلب و داءالحیه را نافع بود چون خاکستر آن با سرکه طلا کنند و اگر س...
غالیه زلف . [ ی َ / ی ِ زُ ] (ص مرکب ) آنکه زلف سیاه دارد. مشکین موی . و رجوع به غالیه زلفین و غالیه جعد و غالیه موی شود : همچنین عید بشادی ص...