اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذود

نویسه گردانی: ḎWD
ذود. [ ذُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذائد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ذود. [ ذَ ] (ع مص ) راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) دفع. طرد. || دور کردن . ذیاد. سوق . راندن . چنانکه شتران را. || دفاع و حمایت...
ذود. [ ذَ ] (ع اِ) جماعت سه شتر ماده تا ده یا پانزده یا بیست یا سی یا مابین دو و نه و واحد و جمع در آن یکسان است یا آن جمعی است بی وا...
زود. (ق ) شتاب و جَلد و با لفظ کردن و بودن مستعمل است ... (آنندراج ). جلد و سریع و شتاب و به سرعت و شتاب و به تندی . و فی الفور و معجلاً. (نا...
زود. [ زَ ] (ع مص ) آماده و مهیا کردن توشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ضؤد. [ ض ُءْدْ ] (ع اِ) ضؤدة. ضؤودة. زکام . (منتهی الارب ). سرماخوردگی . چاییدگی .
زؤد. [ زُءْ / زُءُ ] (ع اِمص ) ترس . فزع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). ترسانیده شدن . (آنندراج ) : یضحی اذ الع...
زؤد. [ زُءْدْ / زُ ءَ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد).
پختن مواد غذایی ممکن است در یک ظرف در بسته و تحت فشار به نام زودپَز انجام شود. این روش، سرعت پخت را افزایش می‌دهد و ویتامین‌های غذا نیز بهتر در آن باق...
دیر و زود. [ رُ ] (ق مرکب )در زمان نزدیک یا دور. سرانجام . عاقبت : گفتی که دیر و زودبحالت نظر کنم آری کنی چو بر سر خاکم گذر کنی . سعدی .دیر ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.