راست راست
نویسه گردانی:
RʼST RʼST
راست راست . (ق مرکب ) دور از خمیدگی . نهایت مستقیم و آخته . بی کجی . || در تداول عامه بی پروا، بی اعتنا، آشکار، علنی . و در ترکیبات زیر بدین معانی آید:
- راست راست رفتن و برگشتن ؛ برای انجام دادن کاری سرسری و بدون دقت و اعتنا رفتن و بی نتیجه برگشتن . زیربار کار و زحمتی نرفتن . و رجوع به راست راست گشتن شود.
- راست راست گشتن یا راست راست راه رفتن ؛ ول گشتن . تن بکاری ندادن . بشغل و حرفه و پیشه ای نپرداختن . زیربارکار و زحمتی نرفتن و سربار دیگران شدن . شانه زیربارشغل و پیشه ای خم نکردن . تن به بیکاری و مفتخواری دادن با حالت غرور و تکبر.
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
روده ٔ راست . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راست روده . معاء مستقیم ۞ . (لغات فرهنگستان ). رجوع به روده و معاء مستقیم شود.
راست و ریس . [ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ). راست و ریست . در تداول عامه ، موانع. معایب . (یادداشت مؤلف ): راست و ریستش را در کردن ، رفع موان...
راست آب پی . [ پ َ ] (اِخ ) یاراست پی . نام دره ای به مشرق سواد کوه . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 42 و 115 بخش انگلیسی ).
راست و درست . [ ت ُ دُ رُ ] (ترکیب عطفی ،ص مرکب ) آنکه براستی و درستی متّصف باشد. (یادداشت مؤلف ): آدم راست و درستی است . تسدید؛ راست و د...
چپ و راست . [ چ َ پ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جانب چپ و راست . سمت چپ و راست : معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظرکبر رها نمیکند کز پس و...
راست پا آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) از جای بجای آمدن بی تأخیر. (ارمغان آصفی ). از جای بجای آمدن بی تأخیر در راه . (آنندراج ) : در چمن میرفت...
راست و روشن . [ ت ُ رَ ش َ ] (ترکیب عطفی ، صفت مرکب ) آشکار. علنی . بی پروا : همه را راست روشن ازکم و بیش راست و روشن ستد برشوت خویش . نظامی...
راست و حسینی . [ ت ُ ح ُ س َ / س ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در تداول عامه ، حرف راست واضح . (فرهنگ نظام ). || (اِ مرکب ) نام دو مقام موسیقی ...
راست و دروغ . [ ت ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) صدق و کذب .- امثال :راست و دروغش به گردن راوی . نظیر: العهدة علی الراوی . (امثال و حکم د...
راست پی کوچک . [ ی ِ چ َ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ راست پی سوادکوه مازندران که قریه ٔ مهم آن شورست است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 292).