اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راضی

نویسه گردانی: RʼḌY
راضی . (اِخ ) یزیدبن معتمد علی اﷲ عبادی . رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی اﷲ در همین لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
راضی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) قانع کردن . وادار بقبول کردن . مجبور بپذیرش ساختن . جلب رضای کسی کردن : راضی بغم جداییم خواهی ساخت بیگانه ...
راضی قزوینی . [ ی ِ ق َزْ ] (اِخ ) سید راضی قزوینی . فرزند سید صالح بن مهدی بن رضا حسینی قزوینی نجفی . که با پدرش ساکن بغداد بود و خود پیش ا...
راضی کشمیری . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) احسن اﷲخان ملقب به فصاحت خان و معروف به راضی کشمیری . ازطایفه ٔ قاضیخان کشمیری است . او شاگرد عبدالغنی قبو...
راضی گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خشنود شدن . خرسند گردیدن . قانع شدن . تن در دادن . رجوع به راضی گشتن و راضی شدن شود.
راضی باللّه . [ بِل ْ لاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن المقتدربن المعتضد، از خلفای عباسیان بود و با او در سال 322 هَ . ق . بیعت کردند. صاحب تجا...
راضی تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) محمدرضا تبریزی . از تبریزیان ساکن عباس آباد بود و زرگری می کرد. مدتی در هندبسر برد آنگاه به تبریز بازگشت و با...
راضی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از اصفهان بود علاوه بر شعر در هنر نقاشی نیز استادی چیره دست و نامی بشمار میرفت و به ...
رازی . [ ] (ص نسبی ) منسوب است به ری برخلاف قیاس . (منتهی الارب ). منسوب به قوم راز که ساکن ری بوده اند. (شعوری ج 2 ص 16).منسوب به ری...
رازی . [ ] (ص نسبی ) منسوب به راز بمعنی بنا. بنائی : ای ز تو بر عمارت عالم یافته عقل خلعت رازی .ابوالفرج رونی .
رازی . (اِخ ) یکی از استادان و علمای شطرنج است که با عدلی مناظره کرده و هر دو با هم در حضور متوکل عباسی شطرنج می باخته اند، رازی کتابی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.