اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رام

نویسه گردانی: RʼM
رام . [ مِن ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از رمی . اندازنده . ج ، رامون ، رُماة. (از اقرب الموارد): رَمیةِ من غیر رام ؛ مثل است ، بمعنی تیر انداختن از غیر تیرانداز و آن را در امری گویند که ناگاه رسد. (منتهی الارب ). رامی . رجوع به این کلمه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ادونی رام . [ ] (اِخ ) (خداوند ارتفاع ) ادورام . باجگیر داود و سلیمان و سرکار سی هزار عمله بود که درلبنان مأمور قطع تیرها بودند. (اول پادشاهان...
رام کواذ. [ ک ُ ] (اِخ ) شهری بوده در زمان ساسانیان در سرحد فارس و خوزستان بنانهاده ٔ کواذ [ قباد پدر انوشیروان ] . رجوع به ایران در زمان ...
رام گشتن . [ گ َ ت َ] (مص مرکب ) رام شدن . ساکت شدن . نرم گردیدن . بی شراست شدن . مقابل سرکش شدن . مقابل حرون شدن : به بهزاد [ اسب سیاوش ...
رام یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مطیع و فرمانبردار دیدن . در حال تسلیم دیدن . در زیر فرمان یافتن . غیرعاصی و خاطی دیدن . از سرکشی دور یافتن : ز...
رام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مأنوس کردن . نرم کردن . اهلی کردن . || مأنوس شدن . خویگر شدن .- با کسی رام گرفتن ؛ با کسی مأنوس ش...
رام اردشیر. [ اَ دَ ] (اِخ ) نام شهری است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام شهری است بناکرده ٔ اردشیر. (آنندراج ) (انجمن آراء) (منتخب اللغات ) (فرهنگ ...
رام اورمزد. [ م َ ] (اِخ )رامهرمز. شهری است بزرگ و خرم و آبادان و با نعمت بسیار، و جای بازرگانان [ در خوزستان ] سرحد میان پارس و خوزستان . ...
رام آردشیر. [ دَ ] (اِخ ) رام اردشیر. نام شهری است که آردشیر بابکان بنا کرده بوده . (برهان ). رجوع به رام اردشیر شود.
رام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) مطیع ساختن . فرمانبردار کردن . بزیر فرمان درآوردن . نرم کردن : عاقبت رام سازمت بفسون تو پری خوی و من پری خوان...
رام پیروز. (اِخ ) ۞ نام شهری بناکرده ٔ فیروز پسر یزدگرد پادشاه ساسانی در سرزمین هند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 71).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.