اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راه

نویسه گردانی: RʼH
راه . (هندی ، اِ) پادشاه هندوستان . (برهان ) ۞ (ناظم الاطباء). نام پادشاه هند. (لغت محلی شوشتر). مبدل رای که لقب سلاطین هند بوده . (فرهنگ نظام ) (از شعوری ج 2 ورق 14). ظاهراً صورتی از راج و راجه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
راه پوییدن . [ دَ ] (مص مرکب ) راه پوئیدن .راه سپردن . راه رفتن . (از ارمغان آصفی ). راه نوردیدن . (از آنندراج ). طی طریق کردن . شتافتن : را...
راه بربستن . [ ب َب َ ت َ ] (مص مرکب ) مسدود کردن راه . بستن راه . مقابل راه گشودن . || بمجاز اجازه ندادن به کسی که در آید. اذن دخول ندا...
راه آموختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) راهنمایی کردن . رهنمایی کردن . راهنما شدن . رهنمون شدن . || راه از کسی یاد گرفتن . راهنمایی شدن .
راه ابریشم . [ هَِ اَ ش َ] (اِخ ) یکی از راههای معروف قدیم است که بسبب حمل ابریشم چین از این راه ، بدین اسم شهرت یافته است . این راه ...
راه افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) حرکت کردن . (فرهنگ نظام ). آغاز حرکت کردن . آغاز رفتن کردن . (یادداشت مؤلف ). کوچ و رحلت کردن : امروز یک ...
راه افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذر کردن . رفتن راه .- راه افکندن (فکندن ) در جایی ؛ کنایه از راه رفتن . (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان...
راه آزماینده .[ زْ / زِ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از راه آزمودن . که راه آزماید. که امتحان راه کند. که در پی آزمودن راه باشد. آنک...
راه برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) آغاز به راهروی کردن . آغاز رفتن کردن . راهی شدن . روانه شدن . برفتن درآمدن . رفتن آغازیدن : راه برداشت...
راه انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) گذر کردن . مرور کردن . گذشتن . رفتن . عبور کردن .کنایه از راه رفتن در جایی . (آنندراج ) : بر کوچه ٔ لب راه ...
راه برگرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سر راه گرفتن . مانع عبور کسی شدن . راه بستن . سد کردن راه . || رفتن . (یادداشت مؤلف ). راه رفتن ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.