گفتگو درباره واژه گزارش تخلف راه نویسه گردانی: RʼH راه . (هندی ، اِ) پادشاه هندوستان . (برهان ) ۞ (ناظم الاطباء). نام پادشاه هند. (لغت محلی شوشتر). مبدل رای که لقب سلاطین هند بوده . (فرهنگ نظام ) (از شعوری ج 2 ورق 14). ظاهراً صورتی از راج و راجه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی راه آمدن راه آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) راه پیمودن . راه سپردن . طی طریق کردن . بمجاز، || کنار آمدن . موافقت کردن . بلطف و ملایمت رفتار کردن . روی... پیشاب راه پیشاب راه . (اِ مرکب ) مجرای بول . (از لغات موضوعه ٔ فرهنگستان ). راه چهارم راه چهارم به مفهومی اشاره دارد که جورج ایوانویچ گورجیف برای توصیف برخوردش با تکامل بخشیدن به خود به کار میبرد. (۱) گورجیف بر این باور بود که روش او چ... پیاده راه امروزه در مراکز شهر ها در جا هایی که آثار باستانی یا دیدنی وجود دارد خیابان هایی را "خودرو ممنوع" می کنند . با ایجاد آب نما و درختکاری ؛ محیطی برای ت... جامه ٔ راه جامه ٔ راه . [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ای که در اثنای سفر میپوشند و رنگ آن چرک تاب است . (آنندراج از معارج النبوة). ||... توشه ٔ راه توشه ٔ راه . [ ش َ / ش ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زاد و مایحتاج مسافرت از خوراکی . (ناظم الاطباء). زاد سفر. ره توشه : بجوئید و این توشه ٔ ... چشم به راه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. چیستان راه ماز کاکاون راه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. راه بریدن راه بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ره بریدن . سفر کردن . سیر نمودن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طی کردن راه . (فرهنگ نظام ). قطع مسافت کردن . (... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۹ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود