گفتگو درباره واژه گزارش تخلف راه نویسه گردانی: RʼH راه . (هندی ، اِ) پادشاه هندوستان . (برهان ) ۞ (ناظم الاطباء). نام پادشاه هند. (لغت محلی شوشتر). مبدل رای که لقب سلاطین هند بوده . (فرهنگ نظام ) (از شعوری ج 2 ورق 14). ظاهراً صورتی از راج و راجه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه واژه معنی راه آموز راه آموز. (نف مرکب ) ره آموز. استاد. (بهار عجم ). راهنما و رهنمون . (از آنندراج ). راهنما و بدرقه . (ناظم الاطباء). و رجوع به ره آموز در همین لغت... راه پیما راه پیما. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) راه پیمای . مخفف راه پیماینده . مسافر. (ناظم الاطباء). رهرو : پایکوبان میشود زآوازه ٔ طبل رحیل خویش را پیش ا... راه پذیر راه پذیر. [ پ َ ] (نف مرکب ) مقابل راهنمای . (یادداشت مؤلف ). که راه و طریقی بپذیرد : آگاه باش که درازی و کوتاهی افتد برانگیختن را از به... راه توشه راه توشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردنی که مسافر همراه خویش برگیرد. توشه ٔ راه . زاد راه : هریکی در جوال گوشه ٔ خویش کرده ترتیب ر... نیمه راه نیمه راه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) وسط راه . در اثنای راه . در بین راه : سواری فرستم به نزدیک شاه بدان تا به پیش آیدت نیمه راه . فردوسی .- ... کوچه راه کوچه راه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) راه باریک . (فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان . نظامی .طی نمی گردد ... کوره راه کوره راه . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب )راهی که ناراست و پرپیچ مثل راه مارپیچ باشد و رونده ٔ آن راه گم کند. (آنندراج ). راه ناراست معوج و پیچ در... نان راه نان راه . [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توشه . (آنندراج ). زاد سفر : دهد به خصم تو تا نان راه ملک عدم به کاسه ٔ سم خود می کند ز نعل خمیر.... نصف راه نصف راه . [ ن ِ ف ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). راه سپید راه سپید . (فارسی -تاجیکی ) ، سفر خوش ، سفر بخیر . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۹ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود