گفتگو درباره واژه گزارش تخلف راه نویسه گردانی: RʼH راه . (هندی ، اِ) پادشاه هندوستان . (برهان ) ۞ (ناظم الاطباء). نام پادشاه هند. (لغت محلی شوشتر). مبدل رای که لقب سلاطین هند بوده . (فرهنگ نظام ) (از شعوری ج 2 ورق 14). ظاهراً صورتی از راج و راجه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی راه عرضی راهی که از عرض یک مسیر طی شود راه گران راه گران. {ر. هِ گِ.}. (ترکیب وصفی ، اِ مرکب). راهی که خیلی گرون است ، راه غیر ارزان . به قولِ طرب و باقی بَرون نفتَم که و بیگَه کز آن راهِ گران قاصد... زا به راه [صفت، فارسی] سرگردان، آواره، درمانده. (احتمال دارد ریشۀ این اصطلاح وضعیتی باشد که زنی در راه فرزندش را به دنیا آورَد، چون در چنین وضعیتی همسر و خودش ب... سر به راه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. راه نمائی راه نمائی . [ ن ُ / ن ِ / ن ِ ] (حامص مرکب ) راه نمایی . رجوع به همین کلمه شود. راه مغان راه مغان . [ هَِ م ُ ] (اِخ ) دروازه ٔ راه مغان . نام یکی از دروازه های بازار ربض بخارا در قدیم بوده است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1... راه نشینی راه نشینی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل راه نشین . || گدایی . نشستن در معابر سؤال را. نشستن بر سر راهها گدایی را. رجوع به راه نشین شود. راه یافته راه یافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که راه اصلی و مستقیم را پیدا کرده باشد. || هدایت شده . || واصل . (فرهنگ فارسی معین ). غلامه راه غلامه راه . [ غ ُ م َ ] (اِخ ) محتملاً ناحیه ای است در جنوب رستمدار. (ازترجمه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 173). قبای راه قبای راه . [ ق َی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ٔ راه که در اثنای سفر پوشند و چرک تاب میباشد. (آنندراج ) : ترا به خانه ٔ نیلوفری چه کار ای... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۹ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود