اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راه

نویسه گردانی: RʼH
راه . (هندی ، اِ) پادشاه هندوستان . (برهان ) ۞ (ناظم الاطباء). نام پادشاه هند. (لغت محلی شوشتر). مبدل رای که لقب سلاطین هند بوده . (فرهنگ نظام ) (از شعوری ج 2 ورق 14). ظاهراً صورتی از راج و راجه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
راه آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) آوردن مذهب . آوردن آیین و رسم . طریقه و شیوه ای پیش کشیدن . رسم و سنتی پیشنهاد کردن . سنتی ارائه کردن . ش...
راه برداری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل راه بردار. اهتداء. (یادداشت مؤلف ). رشاد. رَشَد. رشد. (یادداشت مؤلف ).
راه پیمایی . [ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) راه پیمائی . عمل راه پیما. راه پیمودن . طی طریق کردن . راهنوردی . راهروی . || پیاده برفتن براهی . راهی...
راه جوینده . [ ی َ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) راهجوی . جوینده ٔ راه : برو راه بربسته پوینده راگذر گم شده راه جوینده را. نظامی .و رجوع به راهجو و را...
راه گشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) راه گشودن . مقابل راه بستن . (ارمغان آصفی ). بازکردن راه . گشادن راه . پیدا کردن راه : اگر گاه مازندران ...
راه گشودن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) راه گشادن . مقابل راه بستن . (ارمغان آصفی ). و رجوع به راه گشادن شود.
راه کشیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن راه . (یادداشت مؤلف ). ساختن و بنا کردن راه میان شهرها و آبادی ها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن . ب...
راه کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) راه کوبیدن . راه رفتن . راه سپردن . طی کردن راه . (آنندراج ). || هموارو مستوی کردن راه . تسطیح کردن راه . ص...
راه داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) اجازه درآمدن داشتن . اجازه ٔ ورود داشتن . اجازه ٔ وصل داشتن . مأذون بودن بدر آمدن . بار داشتن : گو برو و آستین...
راه خوردن . [ خوَر / خُر دَ ] (مص مرکب ) راه بریدن بسرعت . (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (آنندراج ). ورجوع به راه خوری و ره خوردن در همین لغت ...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۹ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.