اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رأس

نویسه گردانی: RʼS
رأس . [ رَءْس ْ ] (ع مص ) بر سر زدن .(از متن اللغة) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رأس کبیر. [ رَءْ س ِ ک َ ] (اِخ )دماغه ای است در شمال دریای عمان در جنوب کوه لانج .
رأس کیفا. [ رَءْ س ِ ک َ ] (اِخ ) دیهی است در لبنان واقع در زغرتا، مسقطالرأس مطران یوسف الدبس . (از اعلام المنجد).
رأس کیفی . [ رَءْ س ِ ک َ فا ] (اِخ ) موضعی است بجزیره ای از دیار مصر. (منتهی الارب ). جایگاهی است دردیار مصر در جزیره ٔ قرب حران . (از معجم ...
رأس فسته . [ رَءْ س ِ ف ِ ت َ ] (اِخ ) دماغه ای است در ساحل شمالی دریای عمان .
رأس شمرا. [ رَءْ س ِ ش َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شمال لاذقیة. در این محل آثار شهر مهم دیرینه ای پیدا شده است که زمان آن تا قرن 13 ق .م ....
رأس دشان . [ رَءْ س ِ دَ ] (اِخ ) کوهی است در حبشه به ارتفاع 5020 گز. (از اعلام المنجد).
سر ادوارد دنیسن راس (به انگلیسی: Edward Denison Ross) (ژوئن ۱۸۷۱ - سپتامبر ۱۹۴۰) خاورشناس انگلیسی و متخصص زبان‌های شرق دور. ادوارد دنیسن راس در ۶ ژ...
عقده ٔ رأس . [ع ُ دَ / دِ ی ِ رَءْس ْ ] (اِخ ) عقدةالرأس . محل تقاطع فلک حامل و مایل قمر در سر دایره ٔ مفروضه . رجوع به عقدة و عقده و عقدتین ...
ذومائة رأس .[ م ِ ءَ ت َ رَ ءْ ] (ع اِ مرکب ) ذومائة شوکة. قرصعنة. و آن گیاهی است طبی . ۞
رأس البشنک . [ رَءْ سُل ْ ب َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) اسب نری که جلو قافله باشد و سر آن را با زنگوله ها و پر مرغ می آرایند و آن با کبر و ناز حرکت ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۲ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.