رباط
نویسه گردانی:
RBAṬ
رباط. [ رِ ] (ع مص ) دوام نمودن بر کاری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مواظبت کردن بر کار. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نگاه داشتن و ملازمت کردن جای در آمدن دشمن ، ومرابطه مانند آن است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || در سرحد ملازمت کردن برای حفظ آن و جنگ . (از متن اللغة). ملازمت در سرحد برای حفظ کردن آن از دشمن . (از اقرب الموارد). به ثغر مقیم شدن . (المصادرزوزنی ). || انتظار نماز بردن بعد از نمازدیگر. (از منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رباط ترک . [ رُ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش میمه ٔ شهرستان کاشان دارای 400 تن جمعیت . محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و سیب زمینی است . عده ...
رباط بالا. [ رُ طِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 735 تن است . آب این ده از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات و...
رباط بالا. [ رُ طِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سربند شهرستان اراک دارای 262 تن سکنه . محصول عمده ٔ آن غلات و انگور و بنشن و پنبه و لبنیات . پیش...
بنات رباط. [ ب َ ت ُ رِ ] (ع اِ مرکب ) اسبها. (از المرصع).
حسن رباط. [ ح َ س َ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش میمه شهرستان کاشان در 35هزارگزی باختر میمه . کوهستانی سردسیر است و 320 تن سکن...
حصن رباط. [ ح ِ ن ِ رِ ] (اِخ ) محلی به ارمنستان و نام دیگر آن جریرب است میان آمد و ملطیة.
رباط کریم . [ رُ ک َ ] (اِخ ) قصبه ای است جزء بخش شهریار شهرستان تهران و سکنه ٔ آن 2564 تن میباشد. آب این قصبه از قنات و سیاه آب بدست می ...
رباط قزلق . [ رُ ق َ ل ِ ] (اِخ ) نام کاروانسرایی بوده در ده قزلق از دههای گرگان . رابینو گوید: قزلق قریه ای است مخروب و گردنه ای است در 1...
رباطنمکی . [ رُ طِ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد دارای 720 تن جمعیت . آب ده ازرودخانه خرم آباد تأمین میشود و فرآو...
سرخ رباط. [ س ُ رُ ] (اِخ ) یکی از پنج بلوک راست پی است که در ارتفاع 2340 در سه فرسخی گردنه ٔ گدوک واقع است . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ ما...