رباط
نویسه گردانی:
RBAṬ
رباط. [ رِ ] (ع مص ) دوام نمودن بر کاری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مواظبت کردن بر کار. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نگاه داشتن و ملازمت کردن جای در آمدن دشمن ، ومرابطه مانند آن است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || در سرحد ملازمت کردن برای حفظ آن و جنگ . (از متن اللغة). ملازمت در سرحد برای حفظ کردن آن از دشمن . (از اقرب الموارد). به ثغر مقیم شدن . (المصادرزوزنی ). || انتظار نماز بردن بعد از نمازدیگر. (از منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
رباط کروان . [ رُ طِ ک َرْ ] (اِخ ) مؤلف حدود العالم گوید: شهری است بر سرحد گوزگانان و اندر کوههای وی زر است . (ص 98). و رجوع به همان کتاب ...
رباطقرابل . [ رُ طِ ق َ ب ِ ] (اِخ ) رابینو گوید: رباط قرابل به ارتفاع 4200 پا دهکده ای است در 52میلی بجنورد بین راه گرگان به استرآباد. این ...
رباط گزینی . [ رُ طِ گ َ ] (اِخ ) نام رباطی (کاروانسرایی ) میان دهستان و فراوه واقع در 7فرسنگی دهستان است . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندرا...
رباط گوگدی . [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کناررودخانه ٔ شهرستان گلپایگان دارای 300 تن سکنه . آب ده از قنات بدست می آید و فرآورده ٔ عمده ٔ...
رباطمحمود. [ رُ طِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کناررودخانه ٔ شهرستان گلپایگان . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و پنبه است...
رباط فراوه . [ رُ طِ ف َوِ ] (اِخ ) رباطی است بدیلمان بر سرحد میان خراسان و دهستان ، بر کران بیابان نهاده و ثغر است بر روی غوز [ غز ] و اندر...
رباط بنجیر. [ رُ طِ ب َ ] (اِخ ) رباطی که مدفن شیخ بانجیربن عبداﷲ خوزی و شاگرد فاضل او ابوعبداﷲ جعفربن امام نصیرالدین معروف بصاحب لوح میب...
رباط پایین . [ رُ طِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 470 تن . آب ده از قنات و محصول عمده ٔ آن ...
رباط پایین . [ رُ طِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سربند شهرستان اراک . دارای 161 تن سکنه . محصول عمده ٔ ده غلات و انگور و بنشن و پنبه و لبنیات ،...
رباط انکره .[ رُ طِ اَ؟ ] (اِخ ) بهمنیار در تعلیقات تاریخ بیهق گوید: نام رباطی نزدیک سرخس بوده است . این کلمه در نسخه ای دیگر رباط «ابکیره » ...