گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رد نویسه گردانی: RD رد. [ رَ دِن ْ ] (ع ص ) ۞ رجل رد؛ مرد هالک و المؤنث بالهاء. (منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی رد رد. [ رَ ] (ص ، اِ) ۞ حکیم و فیلسوف و دانشمند. (ناظم الاطباء). حکیم و دانشمند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). دانا و... رد رد. [ رَدد/ رَ ] (از ع ، اِمص ) مخفف رَدّ. دفع و طرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به رَدّ شود. || (ص ) مردودو ازنظرافتاده . (ناظم الاطباء) (برهان ) ... رد رد. [ رَدد ] (ع اِمص ) مقابل قبول . (یادداشت مؤلف ). نپذیرفتن . مردود کردن : رد خلق چون قبول ایشان بودو قبول ایشان چون رد. (کشف المحجوب ... رد رد. [ رَدد ] (ع مص ) ۞ بازگردانیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از شعوری ج 2 ص 4) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن ع... رد رد. [ رِدد ] (ع اِ) عماد هر چیز و قوام آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عماد شی ٔ. (از اقرب الموارد). رد رد /rad/ معنی ۱. جوانمرد. ۲. دلاور؛ دلیر. ۳. دانا؛ بخرد: ◻︎ یکی انجمن ساخت از بخردان / بزرگان و سالآزموده ردان (فردوسی: ۵/۴۷۱). ۴. سرور. فرهنگ فارسی ... رد کردن رد کردن . [ رَدد / رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگردانیدن . (آنندراج ). بازدادن . (فرهنگ فارسی معین ). عودت دادن . پس دادن . واپس دادن . (یادداشت م... رد گم کردن رد گم کردن . [ رَ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، پی گم کردن . اثر چیزی یا کاری را از بین بردن . ایز گم کردن . بمجاز، گمراه ساختن . ... زیرسبیلی رد کردن اهانت یا دشنامی را نشنیده گرفتن چشم پوشی کردن از چیزی با نادیده گرفتن قانون و عرف آن ردء ردء. [ رِدْءْ ] (ع اِ) یاری کننده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). یار. (نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). یار و معاون . (ناظم ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود