رز
نویسه گردانی:
RZ
رز. [ رُزز ] (ع اِ) لغتی است در اَرُزّ و آن در عصر ما بیشتر مصطلح است . (از اقرب الموارد). برنج . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مؤلف نشوءاللغه گوید: در کلمه ٔ رُزّ بجای تشدید نونی آورده بصورت رُنْز گویند. رجوع به ذیل ص 124 همان کتاب شود. جوالیقی در بحث از کلمه ٔ اَرُزّ گوید: آن اسمی اعجمی است و همزه ٔ آن زاید است و در آن لغات : اُرُز، اَرُزّ، رُنْز و... است .(از المعرب جوالیقی ص 34). احمد محمد شاکر، مصحح کتاب ، در حاشیه ٔ همان صفحه آرد: زبیدی گوید: در نزد عوام رُزّ مشهورتر است . و رجوع به مترادفات کلمه شود.
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رذ. [ رَذذ ] (اِخ ) دیهی است در ماسبذان در نزدیکی بندنیجین . قبر مهدی خلیفه در این دیه است . (از معجم البلدان ). و رجوع به رذوالراق شود.
رض . [ رَ ] (علامت اختصاری ) رمز است از رضی اﷲ عنه . مخفف رضی اﷲ عنه در کتابت ، و رضی اﷲ عنه خوانده می شود. (یادداشت مؤلف ). رضی اﷲ عنه یا...
رض . [ رَض ض ] (ع اِ) خرمایی که بکوبند و از خسته [هسته ] پاک کرده در شیر تر نهند، یا عام است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا...
رض . [ رَض ض ] (ع مص ) کوفتن و ریزه کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خرد کردن . شکستن . (یادداشت مؤلف ). کو...
رض . [ رَ ضِن ْ ] (ع ص ) رجل رض ؛ مرد خشنود. ج ، رضون . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غ-رض . [ غ َ ] (ع اِ) پیش بند شتر مانند تنگ زین را. ج ، غُروض ، اغراض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الغرض للرحل کالحزام للسرج . (اقرب الموارد)....
غ-رض . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غُرضة. (اقرب الموارد) (المنجد). غُرُض . (اقرب الموارد). رجوع به غرضة شود.