اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رستن

نویسه گردانی: RSTN
رستن . [ رِ ت َ ] (مص ) رشتن . ریسیدن . (ناظم الاطباء). ریسیدن . (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). در تداول عامه ٔ شوشتر رِسَّن گویند به معنی رشتن و به دوک پیچیدن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) :
بیاموخت شان رستن ۞ و تافتن
به تار اندرون پود را بافتن .

فردوسی .


|| رندیدن . (لغت محلی شوشتر). || ریسیدن . (فرهنگ رشیدی ). || بافتن . || آهسته حرف زدن . || مانند مگس صدا کردن . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
رستن . [ رَ ت َ ] (مص ) ۞ نجات یافتن و آزاد شدن . (ناظم الاطباء). رها شدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). خلاص شدن و نجات یافتن . (آنندرا...
رستن . [ رُ ت َ ] (مص ) ۞ روییدن . (فرهنگ رشید). روییدن و بالیدن و سبز شدن . (ناظم الاطباء). روییدن و برآمدن . (آنندراج ). نمو کردن . بالیدن . ...
رستن . [ رَ ت َ ] (اِخ ) شهری است میان حماة و حمص ، از آن شهر است عیسی بن سلیم رستنی . (از منتهی الارب ). شهرکی قدیمی است در بین حماة و حم...
اشک رستن . [ اَ رُ ت َ ] (مص مرکب ) اشک ریختن . گریستن : ز چشم شمع اشک گرم رویدکه آتش از پر پروانه شوید.زلالی (از آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.