رشک
نویسه گردانی:
RŠK
رشک . [ رِ ] (معرب ، اِ) ریش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مردی که ریش او کلان و انبوه باشد. شخص ریش پهن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد بزرگ ریش .(انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || آنکه سبقت بر رماة بشمارد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه در مسابقات تعداد تیراندازی را می شمارد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || هر چیزی که بر سبق گرد کنند، و اصله الرشق بالقاف . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || کژدم . (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). کژدم و عقرب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مرو رشک . [ م َرْوْ رِ ] (اِ مرکب ) تخم مرو که به عربی بزرالمرو است . (از برهان ) (از آنندراج ).
رشک خور. [ رَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) رشک خورنده . حسود و رشک برنده . (ناظم الاطباء).
رشک آور. [ رَ وَ ] (نف مرکب ) رشک آورنده . حسود و رشک برنده . (ناظم الاطباء). به معنی حسود است . (از شعوری ج 2 ورق 5). رشکور. رشکین . (یادداشت ...
رشک آمدن . [ رَ م َ دَ ] (مص مرکب ) به رشک آمدن . حسد ورزیدن . حسادت کردن ، که بیشتربا «به » یا «از» آید. (یادداشت مؤلف ) : ببارید بر چهره چن...
رشک بردن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حسادت کردن . حسد ورزیدن . رشک کردن . (یادداشت مؤلف ). غار. غیر. (دهر). رشک خوردن . حسد بردن . رشکین شدن . ...
رشک بالا. [ رَ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه 200 تن . آب آن از قنات . محصولات عمده غلات و حبوب و مرکبا...
رشک کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حسد ورزیدن . حسادت کردن . رشک آوردن . رشک خوردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
رشک وسطی . [ رَ ک ِ وُ طا ] (اِخ ) دهی از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه 100 تن . آب آن از قنات . محصولات عمده غلات و حبوب ....
رشک خوردن . [ رَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) رشک آوردن . رشک آمدن . رشک ورزیدن : غِیار. غَیْرَة. غَیْر. (منتهی الارب ) : رشک رقیب می خورم لیک...
رشک داشتن . [ رَت َ ] (مص مرکب ) حسد ورزیدن . رشک آوردن : گر سر عاشقی ای عهدشکن خواهی داشت دل به هر کس که دهی رشک بمن خواهی داشت .(از ...