گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رع نویسه گردانی: Rʽ رع . [ رَع ع ] (ع مص ) ساکن شدن باد؛ رع الریح رعاً. (از اقرب الموارد). آرام و سکون ۞ . (منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی را را. (ح ) در زبان فارسی آن را «علامت مفعول صریح » دانسته اند. در نهج الادب چنین آمده است : «برای معانی گوناگون آید اول «را»ی علامت مفعول ... را را. (اِ) بینش : شخص روشن را؛ یعنی شخص بصیر و دانا. وزرای نیک را؛ یعنی وزرای خردمند دانا. (ناظم الاطباء). رجوع به رای شود. راء راء. (ع اِ) نام حرف ر. || یک نوع درختی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کف دریا. (کشف اللغات ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ... رآء رآء. [ رِ ] (ع مص ) مراآة. کاری برای دیدار کسی کردن . (تاج المصادر زوزنی ). ری را ری را به معنی زن می باشد . مطابق یک افسانه قدیمی در شمال بانویی است که باعث زیبایی جنگلهای مازندران می شود. نوعی باران در شمال است. نام قدیمی... پاد را دانای بلندمرتبه آن را آن را. (ضمیر + حرف اضافه ) کسی را. آن کس را : این مدّعیان در طلبش بی خبرانندآن را که خبر شد خبری بازنیامد. سعدی .آن را که جای نیست همه ... خدا را خدا را. [ خ ُ ] (صوت یا ق مرکب ) ۞ برای خدا. از بهر خدا. (آنندراج ). بجهت خدا. محضاً ﷲ. (یادداشت بخط مؤلف ) : دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا ... پاسه را پاسه را. [ س ِ ] (اِخ ) ۞ ژان شاعر فرانسوی ، استاد علوم ادب در کلژ دو فرانس که در آن زمان کلژ روایال نامیده میشد. مولد او در ترویس بسال 1... دالی را دالی را. (اِخ ) ده علی را گویند. (فارسنامه ٔ ناصری ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود