اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رعز

نویسه گردانی: RʽZ
رعز. [ رَ ] (ع مص ) آرمیدن با دختر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
راض . [ ضِن ] (ع ص ) ۞ خشنود. (از تاج العروس ). رجل ُ راض ؛ مرد خشنود. ج ، رُضاة. (منتهی الارب ). مرد خشنود. ج ، رضاة. (آنندراج ). ج ، رضاة و ر...
راذ. (اِ) از نامهایی که هندیان در تعبیر از صورت ارض بکار میبرند. (تحقیق ماللهند ص 114).
راز خاک . [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبزه و ریاحین است . راز زمین . (آنندراج ).
راذ هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از قضات عهد ساسانی . (ایران در زمان ساسانیان ص 76).
راز دیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) کنایه از راز دانستن و راز دریافتن . راز خواندن . (آنندراج ). اما در این (معنی ) ادعاست بلی راز چیزی نیست که ...
راز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راز گفتن . گفتن سرّ خود با کسی : شب خیز که عاشقان بشب راز کنندگرد در و بام دوست پرواز کنند. عبداﷲ انصاری .یا...
اهل راز. [ اَ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل سر. اهل باطن . کسی که بر رازها واقف است . کسی که از اسرار آگاهست : رباب و چنگ ببانگ بلند ...
تنگه راز. [ ت َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مانه است که در بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و در حدود 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
راز گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن با کسی پوشیده گفتن . سرّی بکسی سپردن : نگوید باخرد با بی خرد رازبگنجشکان نشاید طعمه ٔ باز. ناصرخسرو.لاله...
اثر منظوم شیخ محمود شبستری در پاسخ به 13 سوال مهم در زمینه عرفان
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.