رعن
نویسه گردانی:
RʽN
رعن . [ رَ ع َ ] (ع مص ) احمق و سست گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رَعن رَعناً و رَعَناً احمق و سست گردید. (ناظم الاطباء). در تعجب گویند: ما ارعنه ؛ یعنی چه گول و سست است او. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج )(از اقرب الموارد). || درد رساندن آفتاب دماغ کسی را چنانکه سست و بیهوش گردد. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رَعن شود.
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ران . (اِخ ) (حصن ...) نام قلعه ای است در سرزمین روم . (از اقرب الموارد).
ران . (اِخ ) کشوری بسرحد آذربایجان . (ناظم الاطباء). شهری است بسرحد آذربایجان و عراق و آن غیر اران است . از آن شهر است ابوالفضل احمد رانی ب...
ران . [ نِن ْ ] (ع ص ) اعلال شده ٔ رانی : رجل ران ؛ مرد پیوسته نگرنده بسوی چیزی . (منتهی الارب ).
رأن . [ رَءْن ْ ] (ع مص ) گوش کردن سخن کسی را و قبول نمودن . هذا تفسیر ما فی النسخة الصحیحة من القاموس قال رأنه رغنه عن النضربن شمیل ...
عط-ران . [ ع ِ ] (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
پس ران . [ پ َ ] (اِ مرکب ) جانب پسین ران . گوشت پسین ران .
پس ران . [ پ َ ] (نف مرکب ) حادّ. راننده ٔ شتر.
بن ران . [ ب ُ ن ِ ] (اِ مرکب ) ریشه ٔ ران یعنی مابین شکم و ران . (ناظم الاطباء). بعربی مَغبَن گویند و بفارسی بیغوله ٔ ران . (آنندراج ).
جفت ران . [ ج ُ ] (نف مرکب ) کسی که قلبه رانی کند. (غیاث ) (آنندراج ). راننده ٔ گاوانی که زمین را شخم میزنند.
ران بند. [ م ْ ب َ ] (اِ مرکب ) قطعه ٔ فلزی که قسمت بالای ران را می پوشانده و بر قسمت علیای ران مماس میگشته است و از ادوات جنگ بوده است...