رعن
نویسه گردانی:
RʽN
رعن . [ رَ ع َ ] (ع مص ) احمق و سست گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رَعن رَعناً و رَعَناً احمق و سست گردید. (ناظم الاطباء). در تعجب گویند: ما ارعنه ؛ یعنی چه گول و سست است او. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج )(از اقرب الموارد). || درد رساندن آفتاب دماغ کسی را چنانکه سست و بیهوش گردد. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رَعن شود.
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
پیچیده ران . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که رانی عضلانی دارد. || که رانی دارد ناراست .
ران افشردن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازتیز کردن و برانگیختن چیزی عموماً و اسب خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). انگیختن و تحریک کردن و مهم...
ران فشاردن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) ران افشردن . ران فشردن . کنایه از برانگیختن و تیز کردن اسب : یکی [ یک تیر ] در کمان راند و بفشارد ...
تیسه ران دوبور. ۞ [س ِ دُ ب ُ ] (اِخ ) لئون . رجوع به تسران دوبور شود.