رواء
نویسه گردانی:
RWʼʼ
رواء. [ رِ ] (ع اِ) رسنی است که بدان بار بر شتر بندند. ج ، اَرْویة. (منتهی الارب ). ریسمانی که بدان بار برشتر بندند. (برهان قاطع). رسنی که با آن امتعه بر شتر بندند. (از اقرب الموارد). ریسمانی که بدان متاع بر چهارپا بندند. (از معجم متن اللغه ). || ریسمانی از ریسمانهای خیمه . (از معجم متن اللغه ).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
رواء. [ رَ ] (ع ص ) آب سیراب کننده . (دهار). آب خوشگوار و سیراب کننده . (از اقرب الموارد). ماء رواء؛ آب خوشگوار و سیراب کننده . (منتهی الارب ). ...
رواء. [ رُ ] (ع اِ) منظر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیدار. (منتهی الارب ). چهره . روی . سیما. (ناظم الاطباء) : گر روا گشت بر اوباش جهان زرق ج...
رواء. [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَیّان . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به رَیّان شود. || ج ِ رَیّا مؤنث رَیّان . ...
رواء. [ رَ ] (اِخ ) چاه زمزم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نامی است برای چاه زمزم . (از معجم متن اللغة). اسمی است از اسامی زمزم . (از معجم ...
ربیعةبن رواء. [ رَ ع َت ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) عنسی . طبرانی و دیگران او را در عداد صحابه آورده و گفته اند او روزی هنگام شام بر حضرت وارد شد، حضرت...
روا. [ رَ ] (نف ) ۞ جایز. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). سزاوار. (ناظم الاطباء) : به باز کریزی بمانم همی ...
روا. [ رِ ] (اِ) بارداری . برومندی . || فراوانی . بسیاری . (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء).
شهرکی است بر کرانه دریا و اندر وی صیادانند. (حدودالعالم ص. 128)
روع . [ رَ ] (ع مص ) بشگفت آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || خوش آمدن . (دهار). از چیزی خو...
روع . [ رَ ] (ع اِ) ترس و بیم و خوف و فزغ . (ناظم الاطباء). بیم . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ترس . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الا...