رواء
نویسه گردانی:
RWʼʼ
رواء. [ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَیّان . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به رَیّان شود. || ج ِ رَیّا مؤنث رَیّان . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به رَیّا شود.
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رواء. [ رَ ] (ع ص ) آب سیراب کننده . (دهار). آب خوشگوار و سیراب کننده . (از اقرب الموارد). ماء رواء؛ آب خوشگوار و سیراب کننده . (منتهی الارب ). ...
رواء. [ رُ ] (ع اِ) منظر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیدار. (منتهی الارب ). چهره . روی . سیما. (ناظم الاطباء) : گر روا گشت بر اوباش جهان زرق ج...
رواء. [ رِ ] (ع اِ) رسنی است که بدان بار بر شتر بندند. ج ، اَرْویة. (منتهی الارب ). ریسمانی که بدان بار برشتر بندند. (برهان قاطع). رسنی که ...
رواء. [ رَ ] (اِخ ) چاه زمزم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نامی است برای چاه زمزم . (از معجم متن اللغة). اسمی است از اسامی زمزم . (از معجم ...
ربیعةبن رواء. [ رَ ع َت ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) عنسی . طبرانی و دیگران او را در عداد صحابه آورده و گفته اند او روزی هنگام شام بر حضرت وارد شد، حضرت...
روا. [ رَ ] (نف ) ۞ جایز. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). سزاوار. (ناظم الاطباء) : به باز کریزی بمانم همی ...
روا. [ رِ ] (اِ) بارداری . برومندی . || فراوانی . بسیاری . (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء).
شهرکی است بر کرانه دریا و اندر وی صیادانند. (حدودالعالم ص. 128)
روع . [ رَ ] (ع مص ) بشگفت آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || خوش آمدن . (دهار). از چیزی خو...
روع . [ رَ ] (ع اِ) ترس و بیم و خوف و فزغ . (ناظم الاطباء). بیم . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ترس . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الا...