اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روح

نویسه گردانی: RWḤ
روح . (اِخ ) ۞ ابن حاتم بن قبیصةبن مهلب ازدی . از امرا و نیکوکاران و حاجب منصورعباسی بود. مهدی بن منصور او را ولایت سند داد و سپس او را به بصره و پس از آن به کوفه منتقل کرد. در زمان هارون الرشید به حکومت فلسطین گماشته شد و بعد معزول گردید و به بغداد رفت و آنگاه که برادرش یزیدبن حاتم امیر افریقیه درگذشت وی بجای او به حکومت قیروان منصوب شد (171 هَ .ق .) و هم بدانجا درگذشت . وی به علم و شجاعت و دوراندیشی موصوف بود. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 63). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 406 و اعلام المنجد و فتوح البلدان بلاذری و البیان و التبیین ج 2 ص 195 و عیون الاخبار (فهرست ) و ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 314 و العقد الفرید ج 1 ص 56 و ج 2 ص 44 و 243 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
روح هراسی یا ترس از ارواح در بسیاری از فرهنگهای بشری مبتنی بر این باور است که برخی از ارواح ممکن است نسبت به مردم بدخواه بوده و برای آنها خطرناک باشند...
روح مجرد. [ ح ِ م ُ ج َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح مطلق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به روح شود. || (اِخ ) جبرئیل علیه السلام ....
روح مجسم . [ ح ِ م ُ ج َس ْ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از انبیا و اولیا. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || کنایه از معشوق و هرچیز زی...
روح مکرم . [ ح ِ م ُ ک َرْ رَ ] (اِخ ) کنایه از جبرئیل علیه السلام است . (از غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (از آنندراج ). رجوع به جبرئیل و روح ...
روح ممات . [ ح ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوهری است که با خروج آن موجود زنده فانی شده و بمیرد و آن مقابل روح حیات است که بوسیله ٔ...
روح نامی . [ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح نامیه : گرنه عرق منبر تستی در اشجار عراق روح نامی اره گشتستی اندر هر شجر. سنایی .رجوع به رو...
روح حیات . [ ح ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بخار رطب است که حیات بدن از آن است . (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 281).
روح الهی . [ ح ِ اِ لا] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد از آن نفس ناطقه است .(از فرهنگ علوم عقلی تألیف دکتر سجادی ). رجوع به حکمةالاشراق مصح...
روح امین . [ ح ِ اَ ] (اِخ ) روح الامین . جبرئیل : برند و خوانند از ابلهی و حمق و جنون ثنای روح امین را بنزد دیو رجیم . سوزنی .و رجوع به روح...
روح انگیز. [ اَ ] (نف مرکب ) آنچه روح را بهیجان آرد. دل انگیز. مفرح . شادی آور. روحبخش .
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۵ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.