روحانی
نویسه گردانی:
RWḤANY
روحانی . [ رَ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به روح که بمعنی نسیم و آسایش و تازگی باشد، یعنی از مقوله ٔ آسایش و نسیم است در لطافت و پاکیزگی ... و جایی که گویند این چیز روحانی است بضم و فتح راء هر دو خوانده اند و در لفظ روح بفتح یا ضم راءدر حالت نسبت الف و نون می افزایند. (از غیاث ). باروح و خوب و نیک و مطبوع و پسندیده . (ناظم الاطباء).
- مکان روحانی ؛ جای پاک و پاکیزه و باصفا. (ازناظم الاطباء).
|| منسوب به رَوْحاء که نام قریه ای است . (از المنجد) (از متن اللغة). رجوع به روحاء (از قرای رحبه ٔ شام ) شود.
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
روحانی . [ نی ی ] (ع ص نسبی ) ۞ منسوب به روح یعنی آنچه از مقوله ٔ روح و جان باشد، جایی که میگویند این چیز روحانی است بضم و فتح هر دو...
روحانی . (اِخ ) شاعری باستانی است و از او شواهدی در لغت نامه ٔ اسدی آمده ، از جمله ٔ آنها این بیت است :عزیز و قیصر و فغفور را بمان که ورت نه ...
روحانی . [ رَ ] (اِخ ) علی بن محمدبن سلامة روحانی مقری رحبی ، مکنی به ابوالحسن . از اصحاب حدیث بود. رجوع به علی بن محمد و معجم البلدان ذیل...
روحانی (= آخوند) این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی پهلوی آسرون ãsrun می باشد
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
عشق روحانی . [ ع ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عشقی که هدف آن لذت روحی باشد. عشق معنوی . مقابل عشق جسمانی . (فرهنگ فارسی معین ).
علی روحانی . [ ع َ ی ِ رُ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلامه ٔ روحانی مقری رحبی ، مکنّی به ابوالحسن . وی از قرائت و شناختن وجوه آن توانایی داشت و...
جسم روحانی . [ ج ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قصد از این دو لفظ که در اول قرنتیان (15: 44) وارد شده جسمی است که بعد از قیامت از شهوات ح...
پیوند روحانی . [ پ َ / پ ِ وَ دِ رَ / رُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیوند جانی . (آنندراج ). اتصال معنوی . مقابل پیوند جسمانی : نگسلد پیوند روحانی...
طبیب روحانی . [ طَ ب ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) شیخ ِ عارف بدین گونه طب را گویند که بر تربیت و تکمیل روح توانا باشد. (از تعریفات جرجانی ).