اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روزی

نویسه گردانی: RWZY
روزی . (اِخ ) دهی از بخش ورزقان شهرستان اهر با 379 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول : غلات و سردرختی و سیب زمینی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
روزی خور. [ خوَر / خُر ] (نف مرکب ) روزی خورنده . روزی خوار : نشاید همه کشتن از بهر خویش که روزی خورانند از اندازه بیش . نظامی .و رجوع به ترکی...
پنج روزی . [ پ َ ] (اِ مرکب ) اندرگاهان . پنجی . فنجی . پنجک . پنجه . فنجه پنجه ٔ دزدیده . پنجه ٔ گزیده . خمسه ٔ مسترقه . ایام المسترقه . ایام المخ...
تبه روزی . [ ت َ ب َه ْ ] (حامص مرکب ) تباه روزی .تیره روزی . بدبختی . رجوع به تبه روز و تباه روز شود.
تنک روزی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) کسی که معاش و وجه گذران وی اندک باشد. (ناظم الاطباء) : من آن حریف تنک روزیم که چون مه عیدتم...
تنگ روزی . [ ت َ ] (ص مرکب ) درویش و مسکین و بی چیز و پریشان . (ناظم الاطباء). تنگدست . تنگ عیش . تنگ معاش . تنگ بخت . تنگ زیست . (از آنندراج ) : ...
خاک روزی . (ص مرکب ) کم روزی . گنجشک روزی : خاک روزی است دلم گر چه هنرریزه بسی است ریزه بگذار که روزی به هنر می نرسد.خاقانی .
خاک روزی . (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه ٔشهرستان سنندج . واقع در 32 هزارگزی شمال باختری سنندج و 12 هزارگزی دوویسه . ناحیه ای...
تیره روزی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) بدبختی . ادبار. تیره بختی . || عیاری و مکاری . (غیاث اللغات )(آنندراج ). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن...
حرام روزی . [ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه رزق مقسومش ضایع و تباه گردد. تنگ روزی : می ده که من حرام روزی خونابه خورم کدام روزی . نظامی (الحاقی )....
روزی خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) مُرتَزَق . (یادداشت مؤلف ). مردم . خلایق . (شرفنامه ٔ منیری در ذیل روزی خواران ). روزی خورنده . هریک از افراد ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.