اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روزی

نویسه گردانی: RWZY
روزی . (اِخ ) دهی از بخش ورزقان شهرستان اهر با 379 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول : غلات و سردرختی و سیب زمینی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
روزی . (ص نسبی ، اِ مرکب ) از: روز+ی (نسبت )، پهلوی رچیک ۞ ، ارمنی رچیک ۞ ، دزفولی روزیک ۞ . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خوراک روزانه ...
روزی ده . [ دِ ] (اِخ ) خدای عزوجل و روزی رسان . (آنندراج ). خدا. (از فهرست ولف ). روزی بخش . رازق : خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنم...
غم روزی . [ غ َ ] (ص مرکب )آنکه غم نصیب وی باشد. غم رسیده . غمناک : چون صبح درآمد بجهان افروزی معشوقه بگاه رفتن از دلسوزی میگفت دگر که با...
لب روزی . [ ل َ ] (ص مرکب ) کم روزی . گنجشک روزی . کردی خوردی . آش بقازنه (به ترکی ) : هرگز نبدم لب تو یارب روزی یابنده ٔ تو نیست مگر لب روزی...
نیک روزی . (حامص مرکب ) خوشبختی . بهروزی . سعادت . نیک روز بودن : که شو زود بردار از او بند سخت نویدش ده از نیک روزی و بخت . شمسی (یوسف و زلیخ...
نیم روزی . (ص نسبی ) نصف روزی . نیمروزه . || اهل نیمروز. منسوب به ولایت نیمروز. از مردم نیمروز.
خوش روزی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوش رزق . با روزی فراوان . آنکه رزق او خوب و فراوان رسد. فراخ روزی .
روزی ریز. (نف مرکب ) روزی ریزنده .کسی یا چیزی که روزی مردم از او میرسد : بفر شه که روزی ریز شاخست کرم گر تنگ شد روزی فراخست .نظامی .
روزی بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) روزی بخشنده . رازق . رزاق .
روزی تنگ . [ ت َ ] (ص مرکب ) آنکه روزی او تنگ بود. (آنندراج ) : چون چنگ سر زلف توام در چنگ است هر لحظه دلم را بلبت آهنگ است شد پسته ٔ تنگ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.