گفتگو درباره واژه گزارش تخلف روس نویسه گردانی: RWS روس . (اِ) ۞ مخفف روپاس پهلوی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). روباه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روباه شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی روس فیل روس فیل . (ص مرکب ) در اصطلاح سیاسی کسی را گویند که طرفدار نفوذ روسها باشد. (از فرهنگ فارسی معین ). رسوفیل در تداول عامه :منکه آقای نظام ال... هفت روس هفت روس . [ هََ ] (اِخ ) هفت قسمت و هفت ولایت روس . در آن زمان روس به هفت ولایت و هفت قسمت تقسیم می شده که نام چهار قسمت آن چنین است... روس خاقان روس خاقان . (اِ مرکب ) پادشاه روس را روس خاقان خوانند. (از حدود العالم ). و رجوع به روس شود. جبال روس جبال روس . [ ج ِ ل ِ ] (اِخ ) کوهستانی است بنزدیکی کوهستان بلغار که نهر آتل از آن سرچشمه میگیرد. (از حبیب السیر چ 1 تهران خاتمه ص 410). گربه ٔ روس گربه ٔ روس . [ گ ُ ب َ / ب ِی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گربه ٔ خانگی چرا که در ایران اکثر گربه ٔ روس می پرورند. (غیاث ) (آنندراج ). دریای روس دریای روس . [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) دریای سیاه . دریای بنطس . بحرالروس . رجوع به بحرالروس ذیل بحر و دریای سیاه در ردیف خود شود. روس انگرده روس انگرده . [ اَ گ ُ دَ / دِ ] (اِ) مخفف روپاس انگرده . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). روباه تربک است که سگ انگور باشد چه روس بمعنی روباه... ترکستان روس ترکستان روس . [ ت ُ ک ِ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به ترکستان غربی شود. روث روث . [ رَ ] (ع مص ) سرگین افگندن ستور. (دهار). سرگین اوکندن ستور. (مصادر زوزنی ). سرقین انداختن ، و در مثل گویند: احشک و تروثنی ؛ ای اعطیک ... روث روث . (اِخ ) رجوع به روت شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود