گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رووه نویسه گردانی: RWWH رووه . [ وَ / وِ ] (اِ) ۞ رووه ٔ یک کفش ؛ مقابل تخت و زیره . (یادداشت مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی روح الاعظم روح الاعظم . [ حُل ْ اَ ظَ ] (اِخ ) رجوع به روح اعظم شود. روح الالقاء روح الالقاء. [ حُل ْ اِ ] (اِخ ) رجوع به روح القاء شود. روح الامین روح الامین . [ حُل ْ اَ ] (اِخ ) جبرئیل علیه السلام . روح نام جبرئیل و امین صفت اوست ، و خطاب «امین » از آن یافت که آنچه از کلام خدا میشن... فضل بن روح فضل بن روح . [ ف َ ل ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) المهلبی . عامل هارون الرشید در افریقا بودو در سال 178 هَ . ق . کشته شد. (از الاعلام زرکلی ). روح بلگرامی روح بلگرامی . [ ح ِ ب ِ ] (اِخ ) یا روح الامین خان بن قاضی محمد سعید، شاعر فارسی زبان ، متوفی بسال 1151 هَ . ق . رجوع به مآثرالکرام تألیف غل... روح النفسانی روح النفسانی . [ حُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به روح نفسانی و حکمت اشراق ص 165 و 166 و 253 و 254 و 286 و 287 شود. روح شهرستانی روح شهرستانی . [ ح ِ ش َ رِ ] (اِخ ) میرزا محمد روح الامین ملقب به میرجمله ٔ اصفهانی متوفی بسال 1047 هَ .ق . او راست : «خمسه » و دیوان غزلیات ... ربیعةبن روح ربیعةبن روح . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) عنسی ... از مردم مدینه و از صحابه ٔ حضرت رسول بود. او در عصر حضرت به مدینه برگشت و در آنجا درگذشت . (... روح الحیوانی روح الحیوانی . [ حُل ْ ح َ ی َ نی ی ](ع اِ مرکب ) رجوع به روح حیوانی و «روح » و حکمت اشراق ص 206 و 207 و 268 و 283 و تعریفات جرجانی شود. روح الجذامی روح الجذامی . [ حُل ْ ج ُ ] (اِخ ) رجوع به روح بن زنباع شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ صفحه ۱۴ از ۱۵ ۱۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود