گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رووه نویسه گردانی: RWWH رووه . [ وَ / وِ ] (اِ) ۞ رووه ٔ یک کفش ؛ مقابل تخت و زیره . (یادداشت مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی روح الدین روح الدین . [ حُدْ دی ] (اِخ ) (شیخ ) محمدبن شیخ جلال الدین طیار. متوفی در آغاز قرن هشتم . دانشمندی صالح بود. او راست : کتابی در کلام و شرح ... روح الدین روح الدین . [ حُدْ دی ] (اِخ ) (سید) مرتضی بن تاج الدین . دانشمندی خداپرست بود و از صاحبان بدعت و گمراهی کناره میگرفت و به فراگرفتن دانش و... خفت روح خفت روح . [ خ ِف ْ ف َ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبکی روح . صفای باطن . پاکی روح : و چون شاخ شبابش در نیکونامی نامی شد... بکمال فضل ... آرام روح آرام روح . [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آرام دل . آرام جان . آرام خاطر. ابن روح ابن روح . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی . وفات 326 یا 329 هَ .ق . اصلاً ایرانی از نژاد نوبخت معروف منجم منصور دوانیقی . و ش... روح افزای روح افزای . [ اَ ] (نف مرکب ) روح افزا. رجوع به روح افزا شود : گهی به «بست » در این بوستان طبعافزای گهی به بلخ در آن باغهای روح افزای . فر... روح الاجنه روح الاجنه . [ حُل ْ اَ ج ِن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) در تداول قلندران ، قسمی بنگ و چرس سخت قوی ، و از «اجنه » بغلط ج ِ جن اراده شده است . نوعی ... روح اعظم روح اعظم . [ ح ِ اَ ظَ ] (اِخ ) جبرئیل علیه السلام . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || امر اعلای حق و عقل اول است و از آن به ملک مقرب هم ت... روح اﷲ روحه روح اﷲروحه . [ رَوْ وَ حَل ْ لا هَُ ح َه ْ ] (ع جمله دعایی ) شاد کند خدای روح او را : خدمت خلافت پناهی روح اﷲ روحه ... (انیس الطالبین ص 4).... روح و روان روح و روان . [ ح ُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جان . روح : سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست بده بشادی روح و روان حاتم طی .حافظ. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۵ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود