گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رووه نویسه گردانی: RWWH رووه . [ وَ / وِ ] (اِ) ۞ رووه ٔ یک کفش ؛ مقابل تخت و زیره . (یادداشت مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی روح روح . (اِخ ) ابن سیار، یا سیاربن روح . بعضی او را از جمله ٔ صحابه گفته اند. (از تاج العروس ). روح روح . (اِخ ) ابن صالح همدانی . متوفی در 171 هَ .ق . / 787 م . در روزگار الهادی و آغاز روزگار هارون الرشید امارت موصل را داشت ، سپس از طرف هارو... روح روح . (اِخ ) ابن عائذ. محدث است و از ابی العوام روایت دارد. (از تاج العروس ). روح روح . (اِخ ) ابن عبادة، علاء قیسی ، مکنی به ابومحمد. تابعی و محدث است .ابن الندیم گوید: روح بن عباده فقیهی است از اصحاب حدیث ، متوفی در بع... روح روح . (اِخ ) ابن عبدالاعلی ، مکنی به ابوهمام . او را پنجاه ورقه شعر است . (از الفهرست ابن الندیم ). و رجوع به ابوهمام روح شود. روح روح . (اِخ ) ابن عبدالمؤمن بصری ، مکنی به ابوالحسن . مولای هذیل بود. (از تاج العروس ). ابن الندیم در الفهرست کتاب وقف التام را از تألیفا... روح روح . (اِخ ) ابن عبید شامی ، مکنی به ابویحیی . تابعی و محدث است . روح روح . (اِخ ) ابن عصام بن یزیدبن عجلان ، معروف به جَبَّر و مکنی به ابویعلی یا ابویزید. وی از هشیم و ابن علیه و دیگران روایت دارد. (از ذکر... روح روح . (اِخ ) ابن عطأبن ابی میمونه ٔ بصری .محدث است و از پدرش روایت دارد. (از تاج العروس ). روح روح . (اِخ ) ابن عنبسةبن سعید. بخاری در تاریخ کبیر خود از وی حدیث نقل کرده است . (از تاج العروس ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۵ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود