اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روه

نویسه گردانی: RWH
روه . (اِخ ) نام کوهی است در توابع کابل . (برهان ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
روح اﷲ رمسه . [ رَوْ وَ حَل ْ لا هَُ رَ س َه ْ ] (ع جمله دعایی ) خوش کناد خدای قبر او را : عالم سعید شرف الدین جلال الاسلام روح اﷲ رمسه . (ت...
روح اﷲروحه . [ رَوْ وَ حَل ْ لا هَُ ح َه ْ ] (ع جمله دعایی ) شاد کند خدای روح او را : خدمت خلافت پناهی روح اﷲ روحه ... (انیس الطالبین ص 4)....
روح انسانی . [ ح ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جرجانی در تعریفات گوید: روح انسانی ، جسمی لطیف و عالم و مدرک از انسان است و بر روح حیوانی ...
روح الامین . [ حُل ْ اَ ] (اِخ ) جبرئیل علیه السلام . روح نام جبرئیل و امین صفت اوست ، و خطاب «امین » از آن یافت که آنچه از کلام خدا میشن...
روح الارواح .[ حُل ْ اَرْ ] (ع اِ مرکب ) اصطلاحی است در موسیقی .
روح الاعظم . [ حُل ْ اَ ظَ ] (اِخ ) رجوع به روح اعظم شود.
روح الالقاء. [ حُل ْ اِ ] (اِخ ) رجوع به روح القاء شود.
روح نفسانی . [ ح ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد روح حیوانی است . (فرهنگ علوم عقلی ص 282). آنچه از روح حیوانی بدماغ رسد کیفیتی دیگر پ...
روح حیوانی . [ ح ِ ح َی ْ / ح ِی ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ جان . (ناظم الاطباء). بخاری است لطیف که از لطافت اخلاط در دل بحسب امتزاجی ...
روح پروردن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) پروردن روح . زنده گردانیدن . حیات بخشیدن : فراق روی تو آن روز نفس کشتن بودنظر بروی تو امروز روح پ...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۵ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.