اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رؤی

نویسه گردانی: RWY
رؤی . [ رُءْی ْ ] (ع اِ) نیک تاریکی . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
روی گشاده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه چهره اش بی حجاب باشد. (فرهنگ فارسی معین ). طلق الوجه . برهنه روی . (یادداشت مؤلف ) : روی گشاده ا...
روی گشایان . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) نحله . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کابین . مهر. صداق . (یادداشت مؤلف ).
روی پوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زن مستور. مخدره . (فرهنگ فارسی معین ).
روی دادن .[ دَ ] (مص مرکب ) اتفاق افتادن . حادث شدن . رخ دادن .پیش آمدن . (یادداشت مؤلف ). || گستاخ کردن . اجازه و امکان گستاخی به کسی ...
روی اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) اندوده به روی . رنگ کرده به روی . (ناظم الاطباء). مخفف روی اندوده .
ارباب رجوع ؛ مراجعه کنندگان
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
روی و روای . [ ی ُ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مرکب از روی فارسی به معنی وجه و رواء عرب به معنی منظر و دیدار. (یادداشت مؤلف ) : قرخج کو...
روی گشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) باز کردن روی . رفع نقاب از چهره . رخ گشادن . || گشادن روی . گشادگی روی . گشاده رویی . کنایه از خندان رویی ...
روی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رخ نمودن . نشان دادن چهره و رخسار. آشکار و پیدا شدن . ظاهر شدن . (یادداشت مؤلف ) : شب تیره چون...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۸ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.