روی
نویسه گردانی:
RWY
روی . [ رِ وا ](ع ص ) آب بسیار و سیراب کننده . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ارباب رجوع ؛ مراجعه کنندگان
آیینه روی. (ص. مر. فا.) . آنکه روی و سیمائی چون آیینه روشن دارد. رخشان سیما.
بهشتی روی . [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) کنایه از خوب رو. (رشیدی ) (آنندراج ). کنایه از خوش صورت و خوب رو. (برهان ). کنایه از ساده رو چرا که در بهشت ه...
آفتاب روی . (ص مرکب ، اِ مرکب ) آفتاب رو.
پیاده روی . [ دَ / دِ رَ ] (حامص مرکب ) عمل پیاده رونده . رفتن غیر سواره .طی طریق با پای بی مرکب . راه پیمودن بی بر نشستی .
دوزخی روی . [ زَ ] (ص مرکب ) که روی چون روی دوزخیان دارد. که رویش همانند روی اهل جهنم زشت و سیاه است . (از یادداشت مؤلف ) : وزآن پس ب...
خندان روی .[ خ َ ] (ص مرکب ) هش و بش . (یادداشت بخط مؤلف ). خوشروی . بشاش : هرگاه که خداوند مالیخولیا خندان روی و تازه و شادکام باشد. (ذخیر...
خوبی روی . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زیبایی صورت . رنگ روی خوب . رونق . (یادداشت بخط مؤلف ).
روی اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) اندوده به روی . رنگ کرده به روی . (ناظم الاطباء). مخفف روی اندوده .