اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زاهر

نویسه گردانی: ZʼHR
زاهر. [ هَِ ] (ع ص ) رنگ درخشان و صاف . (المنجد). روشن و صاف . (فرهنگ نظام ). روشن و بلند. (آنندراج ). تابان . درخشان و روشن . نورانی . منور. (ناظم الاطباء) :
بر خوان تست گرده ٔ مرسومی
چون قرص آفتاب فلک ، زاهر.

سوزنی .


عنصر زاهرش گوهری از معدن عدن . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 247).
|| سفید بسیار روشن . از زُهره بمعنی سفیدی یا سفیدی درخشان . و گفته شده است که درخشندگی هر رنگ را زهره گویند. (تاج العروس ). و رجوع به قطر المحیط و مشعشع شود. || گیاه زیبا. (اقرب الموارد). گیاهی که زیبایی درخشان دارد. (تاج العروس ). || گیاه خرم :
هر که شب ساهر شودپژمرده گردد نیم روز
وین گل پژمرده چون ساهر شود زاهر شود.

منوچهری .


و رجوع به رائع شود.
|| احمر زاهر؛ سرخ پررنگ ؛ ای شدید الحمرة. (تاج العروس ) (قطر المحیط). نیک سرخ . (منتهی الارب ). || مرد که دارای رنگ درخشان باشد. (تاج العروس ). رنگ درخشان مردان . (اقرب الموارد). و رجوع به اقمر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
صورت ظاهر.[ رَ ت ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهر حال . هیأت ظاهر. آنچه بچشم درآید از ظاهر کسی : در هیأتش نظری کرد صورت ظاهرش پاکیزه...
اصحاب ظاهر. [ اَ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنانکه قیاس و اجتهاد در احکام را تجویز نمیکردند و گفتند:اصول عبارتند از کتاب و سنت و اجماع ...
ظاهر بأمرا. [ هَِ رُ ب ِ ءَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به ظاهر محمدبن احمد... شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.