اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زأج

نویسه گردانی: ZʼJ
زأج . [زَءْج ْ ] (ع مص ) برآغالانیدن میان قومی و برانگیختن بعضی را بر بعضی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج العروس ) (اقرب الموارد) ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
زاج . (ص ، اِ) زن نوزای . (شرفنامه ٔ منیری ). زن نوزائیده . (برهان ). نفساء : دلیری که ترسد ز پیکان تیرزن زاج خوانش مخوانش دلیر. ابوالمؤیدبل...
زاج . (معرب ، اِ) فارسی معرب است و آن را شب یمانی نیز گویند و در ساختن مرکب بکار برند. (لسان العرب ). زاج ، زاک ، معرب است و آن انواع است...
زاج . (اِخ ) لقب احمدبن منصور حنظلی (محدّث ) است . (تاج العروس ) (منتهی الارب ). و رجوع به احمدبن منصور شود.
زاج . [ جِن ْ ] (ع ص ) کاری که انجام آن آسان باشد: زجا الامرُ زَجْواً؛ تیسَّرَ و زَجا الخراج ؛ تیسرت جبایته فهو زاج . (اقرب الموارد).
زاج سفید نام علمی: Steoptria-Alon-aloman-alen نام های دیگر : فارسی: زاک، زاغ،زاج عربی: شب یونانی: خلل القیس هندی: پهتکری نام های محلی: زمه( مش...
نام های محلی: زمه( مشهدی) ، زی( ترکی)، زمج(افغانی)، شیب( ارمنی)(قلقطار، قلقد یس، نحاس) طب سنتی در ایران در دهه اخیر همراه با نام گیاهان دارویی شناخت...
ذأج . [ ذَءْج ْ ] (ع مص ) ذئجه ذاجاً؛ جرّعه شدیداً، سخت بدم درکشید آب و مانند آن را.و اندک اندک آشامیدن آب را. (از اضداد است ). || ذأج ...
ذاج . [ ذاج ج ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذج ّ. آینده ٔ از راه . قادم از سفر. || آشامنده ٔ آب .
زعج . [ زَ ] (ع مص ) بی آرام کردن و از جای برکندن آن را. || راندن و بانگ برزدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب ...
زعج . [ ] (ع مص ) قرار دادن . فشردن چیزی در جایی دیگر. || فروکردن میخی . || با شتاب رفتن یا با شتاب فرار کردن . (از دزی ج 1 ص 591). رجوع ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.