گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زبان نویسه گردانی: ZBAN زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) شاعری است از عرب و در عقد الفرید این دو بیت از او نقل گردیده است :و لسنا کقوم محدثین سیادةیری ما لها و لایحس ۞ فعالهامساعیهم مقصوره فی بیوتهم و مسعاتنا ذبیان طراً عیالها.(از العقدالفرید ج 2 ص 129 چ محمد سعید عریان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه واژه معنی زبان زدن زبان زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حرف زدن و سخن گفتن باشد. (فرهنگ رشیدی ). کنایه از سخن گفتن باشد. (آنندراج ) : اگر خواهی سخن گ... زبان فروش زبان فروش . [ زَ ف ُ ] (نف مرکب ) پرگوی بی محل . (آنندراج ). پرگوی بمعنی بسیارگوی . (غیاث اللغات ). حراف و پرگو. (ناظم الاطباء). پرگو و خودستا ... زبان فریب زبان فریب . [ زَ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) دروغگو و فریبنده . زبان فریفته . (ناظم الاطباء). دروغگو باشد. (آنندراج ). زبان قال زبان قال . [ زَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) سرایش . بر خلاف زبان حال . (ناظم الاطباء). زبان قفل زبان قفل . [ زَ ن ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زبانه ٔ قفل : دندانه ٔ کلید در دعویند لیک همچون زبان قفل گه معنی الکنند.سنائی . زبان قلم زبان قلم . [ زَ ن ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوک قلم . که در این شعر به تیغ آخته تشبیه شده : من بدین آخته زبان قلم گفت خواهم ... زبان کلک زبان کلک . [ زَ ن ِ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوک قلم . زبان قلم : کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ ت... زبان گاو زبان گاو. [ زَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام نوعی از پیکان تیر شکاری باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نوعی از پیکان تیر است که بزبا... زبان گویا زبان گویا. [ زَ ] (ص مرکب ) بلیغ و سخن ران و متکلم . (ناظم الاطباء). زبان گویا زبان گویا. [ زَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبان سخن گو. زبان گشاده . مقابل زبان کند. زبان الکن . زبان گنگ . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۳۵ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود