گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زبان نویسه گردانی: ZBAN زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) شاعری است از عرب و در عقد الفرید این دو بیت از او نقل گردیده است :و لسنا کقوم محدثین سیادةیری ما لها و لایحس ۞ فعالهامساعیهم مقصوره فی بیوتهم و مسعاتنا ذبیان طراً عیالها.(از العقدالفرید ج 2 ص 129 چ محمد سعید عریان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه واژه معنی زبان گیره زبان گیره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ۞ از ادواتی است که در طب برای گرفتن و نگه داشتن زبان هنگام معاینه بکار میرود. زبان گیری زبان گیری . [ زَ ] (حامص مرکب ) یکی را از لشکر غنیم گیر آوردن تا کیفیت و کمیت غنیم ازو دریابند و آن شخص بگیر آمده را زبان گیر گویند. (آنندرا... زبان هرزه زبان هرزه . [ زَ هََ زَ / زِ ] (ص مرکب ) یاوه گو. بیهوده سخن . آنکه خارج از ادب سخن میگوید. رجوع به هرزه زبان شود. || آنکه نگهدار راز نیست... زخم زبان زخم زبان . [ زَ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گزیدن کسی با سخن . ضربه ٔ زبان . کنایه از دشنام دادن . ملامت کردن . سخن تلخ گفتن درباره ٔ کس... زبان نفهم زبان نفهم . [ زَ ن َ ف َ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، کودن . بلید. || لجوج . لجباز که حاضر به پذیرفتن حرف حق نشود. رجوع به ماده ٔ ذیل شود. شیوه زبان شیوه زبان . [ شی وَ / وِ زَ ] (ص مرکب ) شیرین گفتار و فصیح و بلیغ. (ناظم الاطباء). سوسن زبان سوسن زبان . [ سو س َ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی که بر سخن گفتن قادر نباشد. (آنندراج ). عاجز در تکلم یعنی آنکه زبان وی مانند سوسن است . (ن... سیاه زبان سیاه زبان . [ زَ ] (ص مرکب )عیب گو. (آنندراج ). بدزبان . عیب گو. (ناظم الاطباء). عیسی زبان عیسی زبان . [ سا زَ ](ص مرکب ) دارنده ٔ زبانی چون زبان عیسی : سوسن یک روزه ٔ عیسی زبان داده به صبح از کف موسی نشان .نظامی . گره زبان گره زبان . [ گ ِ رِ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لکنت زبان . (ناظم الاطباء). رجوع به گره شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۳۵ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود