زبان بی زبان
نویسه گردانی:
ZBAN BY ZBAN
زبان بی زبان . [ زَ ن ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قلم . (ناظم الاطباء). || زبان گنگ .(ناظم الاطباء). || زبان حیوانات . (ناظم الاطباء). || بیان گنگانه . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
بی زبان . [ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + زبان ) کسی که زبان ندارد. (ناظم الاطباء). آنکه زبان ندارد. (یادداشت مؤلف ). که سخن گفتن نتواند. || ...
زبان بی سر. [ زَ ن ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سخن بیهوده باشد. (خلاصه ٔ بهارعجم ) (آنندراج ) (برهان قاطع).سخن بیهوده . (ناظم الا...
با جستجوی واژه های: رو، روی، مو، گیسو، چهره، غبغب، گردن و زیور در شاهنامه، به خوبی می توان دریافت که زنان در ایران باستان پوشش سر و چهره نداشته اند: گ...