اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبر

نویسه گردانی: ZBR
زبر.[ زُ ب َ ] (ع اِ) ج ِ زُبرَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جمع قیاسی زبره . زُبَر است و زُبُر برخلاف قیاس جمع زبره آمده است . (از متن اللغه تألیف احمدرضا). ج ِ زبره ... زبرالحدید. پاره های آهن است . در آیه ٔ «آتونی زبرالحدید». (قرآن 96/18) (از لسان العرب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ضبر. [ ض ِ ] (اِخ ) موضعی از نواحی صنعاء به یمن . (معجم البلدان ).
ضبر. [ ض َ ] (ع اِ) جماعت غازیان . (منتهی الارب ). گروه غازیان . (منتخب اللغات ). || پوست پر از کاه . چوب که مردم در پس آن شده تا زیر قلعه...
ضبر. [ ض َ ] (ع مص )فراهم آوردن اسب پایها را تا برجهد. || پشتاره کردن و یکجای نمودن کتابها. (منتهی الارب ). دسته کردن کتاب و آنچه بدان ...
ضبر. [ ض َ ب ِ ] (ع اِ) درخت چارمغز. (منتهی الارب ). درخت گردکان . درخت گردو. درخت گوز. درخت جوز.
ضبر. [ ض ِب ِرر ] (ع ص ) فرس ضِبِرّ؛ اسب جهنده . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر درنده ...
ذبر. [ ذِ ] (ع اِ) نبشته . نوشته . کتاب . نامه ۞ . ج ، ذبور.
ذبر. [ ذَ ب ِ ] (ع ص ) کتابی ذبر؛ کتابی که به آسانی خوانده شود. خوانا. سهل القرائة. مقروّ.
ذبر. [ ذَ ] (ع مص ) نبشتن . نوشتن . کتابت ۞ . || خجک زدن بر نوشته . نقطه نهادن بر کلمات . تنقیط. نقطه کردن بر کتابت . خجک کردن حروف را ۞...
ذبر. [ ذَ ب َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . خشمناک شدن .
ذبر. [ ذَ ] (ع اِ) نامه . صحیفه . کتاب . || کتاب ، به لغت حمیر و نامه که بر شاخ خرما که برگ برنیاورده باشد نویسند. ج ، ذبار. || سخن . زبا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.