گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ز بیر نویسه گردانی: Z BYR ز بیر. [ زِ ] (ق مرکب ) ۞ بمعنی از بر و حفظ و نگاه داشتن به خاطر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). یاد گرفتن و حفظ کردن . (برهان جامع). ز بر و از یاد و حفظ و به خاطر نگاشته و بیادمانده . (ناظم الاطباء). رجوع به ز بر و بیر و از بر شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه واژه معنی زبیر زبیر. [ زَ ] (ع ص ) نبشته . (منتهی الارب ). چیز نبشته شده . فعیل است بمعنی مفعول . (از تاج المصادر) (از متن اللغه ). رجوع به دزی ج 1 ص 558... زبیر زبیر. [ زَ ] (اِخ ) کوهی که حق سبحانه تعالی بر آن با موسی (ع ) بسخن درآمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). به اتفاق... زبیر زبیر. [ زُ ب َ ] (ع ص مصغر) مصغر زَبْر، بمعنی مرد نیرومند و سخت است . (از تاج العروس ) ۞ . زبیر زبیر. [ زَ ] (اِخ ) ۞ جایی در بادیه نزدیک ثعلبیه . (از تاج العروس ). نام موضعی است نزدیک ثعلبیه . شاعری در ضمن یک بیت از اشعاری که درب... زبیر زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) شهری است نوبنیاد در عراق واقع در 8میلی جنوب غربی بصره . این شهر را از آن رو زبیر خوانند که در نزدیکی شهر قدیم بصره ... زبیر زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ )بطنی از بنوجعفر ۞ است از لخم بنی قحطان . این بطن در ساحل اطفیح مصر مسکن گزیده بودند. (از معجم قبائل العرب تألیف ... زبیر زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) بطنی از طایفه ٔ ضحاک از قبیله ٔ اثیح از بنوهلال بن عامر، رشته ای از عدنانیه است ، این بطن در آفریقای شمالی مسکن داش... زبیر زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) رشته ای است از قبیله ٔ حفیل از طایفه ٔ حُفَیل شَمَّر. (از معجم قبائل العرب از قلب جزیرة العرب تألیف فؤاد حمزه ص ... زبیر زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) از عمال محمد امین خلیفه عباسی بود. رجوع به النقود العربیه ص 123 شود. زبیر زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) پدرعبداﷲ و جد زبیربن عبداﷲ، و این عبداﷲ همان است که چون عبداﷲبن زبیر ۞ او را محروم ساخت ، گفت : «لعن اﷲ ناقة حملتنی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود