گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زحن نویسه گردانی: ZḤN زحن . [ زَ ح َ ] (ع مص ) ۞ دگرگون شدن (حالت ) چهره از اندوه یابیماری . (از تاج العروس از لسان ) (از متن اللغة). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی زحن زحن . [ زَ ] (ع مص ) درنگ کردن . (از منتهی الارب ) (از ترجمه ٔ قاموس ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) ۞ . کندی کردن . ابطاء. (از اقرب الموارد). ک... زحن زحن . [ زَ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا و همچنین است زُحَن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). زحن زحن . [ زُ ح َ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ترجمه ٔ قاموس ) (آنندراج ). مرد کوتاه و شکم بر آمده . مؤنث آن زحن... ضحن ضحن . [ ض َ ](اِخ ) شهری است در دیار سلیم بنزدیکی وادی بیضان ، وآن را به صاد مهملة نیز گفته اند. (معجم البلدان ). ضحن ضحن . [ ض َ ح َ ] (اِخ ) شهری است . مجدالدین می گوید که از ابن سیده است و ابن سیده بیت ابن مقبل را که جوهری در «ض ج ن » آورده ، شاهد آور... ذهن ذهن . [ ذِ ] (ع اِ) فهم . دانست . عقل . دریافت . (منتهی الارب ). هوش . (قاضیخان بدر محمد دهار). خرد. زیرکی . فهم . (منتهی الارب ). تیزی خاطر. (من... ذهن ذهن . [ ذِ / ذَ هََ ] (ع مص ) ذهننی عنه ؛ فراموش گردانید مرا از آن . || غالب آمدن کسی را در تیزی خاطر و حفظ قلب . (منتهی الارب ). و جرجانی ... ذهن ذهن . [ ذُ ] (اِخ ) ابن کعب . بطنی است از مذحج . ذهن این واژه در حقیقت پارسى و پهلوى است و تازیان (اربان) آن را از واژه ى زِن Zen در پهلوى : ذهن ، جاى هوش و اندیشه ،...) برداشته اند! پس واژه ذهن پارسى ست... ذهن این واژه در اوستایی زَئینه zaina و در پهلوی zen (هوش، هوشیاری) خوانده می شده و به عربی راه یافته و در آن زبان الذَهن (هوش) (و نه ذِهن) گشته است؛ واژه ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود