زخم
نویسه گردانی:
ZḴM
زخم . [ زَ خ ِ ] (ع ص ) گندیده ٔتباه شده . (منتهی الارب ). گندیده و تباه شده . (آنندراج ). گندیده . یا این که زخم گوشتی است که میباشد تباه و پر است چربش و بوی در آن . (از ترجمه ٔ قاموس ) (ازتاج العروس ). گوشت چرب بدبو. پلید بدبو. (از متن اللغة). گندیده ٔ تباه گشته . فاسد شده . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
زخم زبان . [ زَ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گزیدن کسی با سخن . ضربه ٔ زبان . کنایه از دشنام دادن . ملامت کردن . سخن تلخ گفتن درباره ٔ کس...
زخم خورده . [ زَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجروح و آنکه جراحت بر وی وارد آمده و زده شده باشد. و بدین معنی است زخم چین . (از ناظم ...
زخم خرما. [ زَ م ِ خ ُ ](ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) ۞ سالک . لُکّه سال ۞ . در هند،دانه ٔ شرق و زخم شرق ، در حلب ، دانه ٔ سال و دمل حلب ،در حبش...
زخم بستن . [ زَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) التیام دادن .رجوع به «زخم » شود. || پیچیدن اطراف زخم با دستمال و مانند آن . رجوع به زخم شود. || بس...
زخم آمدن . [ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) زخم وارد شدن . جراحت رسیدن . مجروح شدن . خسته گشتن از زخم : پس ابن عبیدة الحرث که زخمش آمده بود بمر...
خانه ٔ زخم . [ ن َ / ن ِ ی ِ زَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای زخم . محل زخم از بدن .
زخم و زیل . [ زَ م ُ ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) (در تداول عامه ) جراحت فراوان . زخم بسیار.- زخم و زیلی ؛ زخمی . زخمین . زخمی پر از زخم . پر از جرا...
گرز یک زخم . [ گ ُ زِ ی َ / ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزی که به یک زخم آن کار تمام شود. (آنندراج ) : من آن گرز یک زخم برداشتم سپه ر...
زخم گرفتن . [ زَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح شدن . (آنندراج ). زخم برداشتن . زخمی شدن : خضر چون آب ز عمر ابدی میگذردکه ز شمشیر تو ...
زخم مژگان . [ زَ م ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غالباً بمعنی چشم زخم است . (آنندراج ) : زخم مژگان عرب بهر قبول کعبه بس در قدم خار مغیلان...