اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زخم

نویسه گردانی: ZḴM
زخم . [ زَ ] (اِخ ) در نهایه است که نام کوهیست نزدیک مکه . (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
زخم دامن دار. [ زَ م ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زخم فربه . (غیاث اللغات از مصطلحات ). کنایه از زخم دراز و رسا و زخم فربه که دوختن آن ...
زخم فروخوردن . [ زَ ف ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح شدن . (آنندراج ) (از ارمغان آصفی ) (از بهار عجم ). رجوع به زخم خوردن و زخم ...
چشم زخم دیدن . [ چ َ / چ ِ زَ دی دَ ] (مص مرکب ) آسیب دیدن از چشم بد. زیان و آسیب از چشم شور دیدن : چشم زخمی را که دید اقبالها بیند چنانک ...
زخم زبان زدن . [ زَ م ِ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) طعن زدن . سرزنش کردن . گواژه گفتن . فسوس کردن . دشنام دادن .طعنه زدن . زخم زدن . رجوع به زخم...
زخم گران زدن . [ زَ م ِ گ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بشدت ضربت زدن . جراحت سخت وارد کردن : بسکه خوردم بس زدم زخم گران دل قوی تر بوده ام از دیگ...
سر زخم مالیدن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) گوشمال دادن . گویند سر زخمش مالیدیم ؛ یعنی از بلندپروازی که داشت بازش آوردیم به نوعی که حد خو...
زخم زبان شنیدن . [ زَ م ِ زَ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) طعنه و ملامت شنیدن . سخریه شدن . مورد زخم زبان قرار گرفتن . ناسزا شنیدن . (در تداول عا...
چشم زخم رسانیدن . [ چ َ / چ ِ زَ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کسی یا چیزی را از اثر چشم بد آسیب رسانیدن . نظر زدن . با چشم صدمه زدن : و سپهر شوخ ...
پانسمان. [ س ِ ] (فرانسه ، اِ) pansement شستن و بستن ِ قروح و جراحات. مرهم گذاری. لازوق ، لزوق ؛ مرهمی که تا بِه شدن جراحت چسبان باشد. (منتهی الارب).
مشک بر زخم افشاندن . [ م ُ / م ِ ب َ زَ اَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تازه کردن زخم و ایذاء رسانیدن . چرا که زخم از مشک تباه میشود. (غیاث ) (آ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.