اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زرنگ

نویسه گردانی: ZRNG
زرنگ . [ زَ رَ ] (اِخ ) نام شهری است که حاکم نشین سیستان بوده . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). شهری است از سیستان بناکرده ٔگرشاسب . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ):... و آنرا زره نیز گویند به تقدیم زاء بر راء بوزن گره و بحیره سیستان را بنام شهر زره و آب زره خوانده ... (انجمن آرا) (آنندراج ). در قدیم «زرنکه » (درنژینه ) ۞ بعدها «سکستنه » ۞ سجستان ، سیستان شده و آن شامل حوضه ٔ سفلای رود هلمند، شاید تا زمین داور می شد... معرب آن زرنج است و بجای آن زاهدان کنونی است و خرابه های زرنگ هنوز در آنجا دیده می شود. حاکم بصره سرداری بنام عبدالرحمن بن سمرة را مأمور حمله به سیستان کرد و اوزرنج را در حصار گرفت و تسخیر کرد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به دایرة المعارف اسلام شود. نام قدیم آن (سیستان ) زرنگ بود پس از مهاجرت سکه ها... در زمان فرهاد دوم اشکانی (136 - 128 ق .م .) و اردوان دوم (127 - 124 ق .م .) به طرف جنوب گروهی از آنان در زرنگ مستقر شدند. از این زمان زرنگ بنام آنان سکستان خوانده شد. (از فرهنگ فارسی معین ج 5). قصبه ٔ سیستان است شهری با حصار است و پیرامن او خندق است که آبش هم از وی برآید و اندر خانه های وی آب روانست و شهر او را پنج در است از آهن و ربض او باره دارد و او را سیزده در است و گرمسیر است . (حدود العالم ) :
آنکه برکند به یک حمله در قلعه ٔ تاغ ۞
وآنکه بگشاد بیک تیر در ارگ زرنگ .

فرخی .


هزار باره گرفته ست به ز باره ٔ ارگ
هزار شهر گشاده ست به ز شهر زرنگ .

فرخی .


دو بهره ابر پشت پیلان جنگ
فرستاد تا سوی شهر زرنگ .

اسدی (از فرهنگ رشیدی وانجمن آرا).


رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1452، 1571، 1596، 1609، 1610، 1656 و ج 3 ص 2008، 2083، 1993، 2190، 2189، 2187، 2214، 2223، 2231، 2258، 2261، 2263، مزدیسنا ص 212 و 427، یسنا ص 61، تاریخ سیستان و ایران در زمان ساسانیان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زرنگ . [ زَ رَ ] (اِ) نام درختی است کوهی و آن بسیار محکم و سخت می باشد. و از آن تیر، نیزه ، حنای زین و امثال آن سازند. گویند آتش آن قریب...
زرنگ . [ زَ / زُ رَ ] (اِ) رمه و ایلخی اسبان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (ازفرهنگ رشیدی ). رجوع به ماده ٔ قبل (معنی ششم ) شود.
این واژه از "زر رنگ کردن" گرفته شده که جزیی از دغل کاری بعضی از کیمیاگران حیله کار برای فریب مردم ساده بوده است. بعدها بشکل مخفف آن یعنی "زرنگی" در ...
زرنگ /zarang/ معنی درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می‌ساختند؛ گز: ◻︎ چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود ان...
زبر زرنگ . [ زِ رُ زِ رَ ] (ص مرکب ) چابک و چالاک .
زبر و زرنگ . [ زِ رُ زِ رَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) (در تداول ) چست و چالاک . رجوع به زبرزرنگ شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.