زری
نویسه گردانی:
ZRY
زری . [ زَ ری ی ] (ع ِ ص ) سقاء زری ؛ خیک میانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ضری . [ ض َ را ] (ع اِ) سگ بچه ٔ دونده . (منتهی الارب ).
ضری . [ ض َرْی ْ ] (ع مص ) ضراوة.ضراءة. آزمند و حریص گردیدن . || روان شدن خون . (منتهی الارب ). دویدن خون از جراحت . (زوزنی ).
ضری . [ ض َ ری ی ] (ع ص ،اِ) رگ که خون وی منقطع نشود. || آب غوره ٔ خرمای سرخ و زرد که آن را بر بار درخت کُنار ریخته و نبید سازند. (منتهی...
ضری . [ ض ُ رَی ی ] (اِخ ) چاهی است که آن را عاد کند نزدیک ضریة. (معجم البلدان ).
ظری . [ ظَرْی ْ ] (ع مص ) جاری و روان گردیدن : ظری بطنه ؛ رفت شکم او.
ظری . [ ظَ را ] (ع مص ) زیرک گردیدن .