اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زندة

نویسه گردانی: ZND
زندة. [ زَ دَ ] (ع اِ) چوب یا سنگ زیرین آتش زنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زند شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زنده کن . [ زِ دَ / دِ ک ُ ] (نف مرکب ) زنده گر. احیاکننده ٔ موتی . (آنندراج ). زنده کننده . احیاکننده . محیی . (فرهنگ فارسی معین ) : که زنده کن ...
زنده گر. [ زِ دَ / دِ گ َ ] (ص مرکب ) زنده کن . (آنندراج ).زنده کننده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آن زنده یکی را و دو را کرد به معجزوین زنده...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
زنده نام . [ زِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خوشنام . نیکنام . که نامش پایدار و جاویدان باشد. بلندآوازه : کرد عتبی با کسائی همچنان کردار خوب ماند عتبی ...
زنده دلی . [ زِ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) نشاط. ذکذکة. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در بیت زیر ظاهراً بمعنی روشن روانی و معرفت و عاشقی آمده است...
زنده رزم . [ زِ دَ / دِ رَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است تورانی وزیر سهراب بن رستم که رستم به یک مشت کار او را ساخت . (برهان )(آنندراج ) (از شرف...
زنده رود. [ زَ / زِ دَ / دِ ] (اِخ ) رود مشهور اصفهان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام رود اصفهان . (غیاث ). زاینده رود : نیل کم از زنده رودو مصر...
زنده گیا. [ زِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) زنده گیاه . مردم گیاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چون زنده گیا زنده ٔ مرده ست به صورت با آنکه تنش مرده ٔ ...
زنده واف . [ زِ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) مرغ هزاردستان بود. (اوبهی ). بمعنی زندباف که بلبل و مرغان خوش الحان باشند. (آنندراج ). بلبل . (ناظم الاطبا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.