سائح
نویسه گردانی:
SAʼḤ
سائح . [ ءِ ] (ع ص ) جهان گرد. آنکه سیاحت کند. ج ، سائحون و سیاح . (اقرب الموارد). این انتساب کثرت سفر وسیاحت را میرساند. (سمعانی ). || روزه دار.(دهار). || ملازم مسجد. (آنندراج ). || روزه داری که ملازم مسجد باشد. (قطرمحیط) (آنندراج ). روزه داری است که همیشه در خانه ٔ خدا باشد. (شرح قاموس ). آنکه بقصد عبادت یا تفرج سفر کند. (قطر المحیط). ملازم مساجد زیرا که او روزها بی زاد و توشه سیاحت میکند. (اقرب الموارد). کسی است که متعبداً سیاحت میکند و زاد و توشه ای با خود ندارد و هر چه بدست می آورد میخورد و این معنی مجازی است . (تاج العروس ).
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
سایه گاه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) نسر. سایبان . جای سایه . محل سایه : یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایه گاه گوان . فردوسی .جوانی بک...
سایه وند. [ ی َ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه واقع در 10 هزارگزی جنوب باختری کوزران و یک هزارگزی راه فرعی کوزران . ...
سایه بان . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) آفتاب گیر. (رشیدی ). ساباط. (زمخشری ) (المنجد). ظِلّة. ظُلّة. (منتهی الارب ). مَظَلّة. (دهار). غیایة. (منتهی الا...
سایه بان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزوسایه بان بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 123 هزارگزی شمال خاورلار در دامنه ٔ کوه پیر خروس و ...
سایه برک . [ ی َ / ی ِ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به سایه برگ شود.
سایه برگ . [ ی َ / ی ِ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که چون شتر آن را خورد بخواب رود. ببای فارسی هم بنظر رسیده است . (برهان ) (شرفنامه ) (آنن...
گونههای گیاهی که تاب و تحمل زندگی در سایه را دارند و برای رسیدن به نور رقابت میکنند، (به انگلیسی: shade-tolerant species)
سبک سایه . [ س َ ب ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کنایه از کم بقا و بی ثبات و گذرنده . (برهان ). کنایه از کم بقا و کم عمر و بی ثبات . (انجمن آرا) (آنندر...
سایه سار , سایه (اسم) به علاوه ی سار (پسوند یا پساوند) = جایی که سایه بسیار است, سایه دار.
سار به اسم , مثلاً چشمه , شرم , سنگ و یا صفت, مثلاً سبک ...
حامی، پشتیبان
سایه ای بر سر داشتن: کنایه بر شوهر داشتن، غمخوار داشتن